فرگشت يا تكامل

ساخت وبلاگ

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1400/8/10/15032012_137.jpg
يك نقاشي از تكامل ميمون تا انسان براي ارضاي محتويات مغزي داروينيستها.

فرگشت يا تكامل

فرگشت به معني اصطلاحي، دگرگوني هاي مدام و به تكامل رسيدن و رساندن موجودات زنده اي مي گويند كه از تك ياخته اي ها آغاز و به انسان ختم مي شود. دارندگان اين مرام كه اوّلين آنها فردي به نام داروين بوده است معتقدند كه اين پديده باعث شده است كه ديگر وجود خداوند كتمان و بي معني بشود و تغيير هر موجودي را هم از درون آن موجود مي شناسند نه از بيرون و خارج از آنها - نظريه هگل آلماني در مورد تز و آنتي تز و سنتز - مثلا اگر تخم پرندگان تبديل به جوجه مي شود اين دگرگوني از درون تخم صورت مي گيرد و از بيرون و خارج از آن هيچ عاملي در پيدايش جوجه تاثير گذار نيست. كسي نيست به اينها بگويد پس گرماي بدن آن پرنده چيست كه از بيرون به درون تخم مي رود و باعث دگرگوني در داخل تخم براي جوجه شدن مي گردد و چه كسي خواسته است كه پرندگان اينگونه به دنيا بيايند.

اين فرضيه دستاويزي براي طرفداران اين تز شده است تا به اين وسيله و براي اينكه دين از جوامع بشري رخت بر بندد و تمام اعمالي كه توسط جانوران و بخصوص انسان انجام مي شود و گناهاني كه مي كنند توجيه پذير باشد، آنها خود را فعّال ما يشاء فرض مي كنند و براي پس از مرگ و جهان آخرت و روز قيامت هم اعتباري قائل نيستند.

آنها ارزشي هم براي اعمال انسانها از خوب و بد به حساب نمي آورند و دوست دارند در روز قيامت هيزم آتش جهنمي باشند كه خودشان افروخته اند. بايد از آنها پرسيد اگر چنين باشد كه شما مي گوييد، پس پيچيدگي ها و عجايب اجزاء بدن جانوران و انسان و وجود زمان و مكان و اين همه كهكشانها و ثوابت و سيّارات را در جهان چه كسي به وجود آورده و آفريده است؟ خداوند عزيز در قرآن كريم مي فرمايد: وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أ َتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾ و اي پيامبر ما بياد آور زماني را كه چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من مي خواهم در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند آيا درزمين كسى را مى‏ گمارى كه در آن فساد بيانگيزد و خونها ريزي كند و حال آنكه ما با ستايشت تو تنزيه مى ‏كنيم و به تقديست مى ‏پردازيم خداوند فرمود من چيزى مى‏ دانم كه شما نمی دانید (۳۰) سوره مباركه البقره.

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۱۳﴾ اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست بى‏ ترديد خداوند داناترين و آگاه ترين از تمامي مخلوقات است (۱۳) سوره مباركه الحجرات.

حلقه گمشده داروين: حلقه گمشده داروين يک اصطلاح است که براي فسيل هايي بکار مي رود که حلقه اتصال بين انسان ها و ميمون ها با اجدادشان هستند كه يك تنها يك فاصله بين ميمون و انسان شناخته مي شوند و به آن ميمون «نئاندرتال مي گويند.» اگر اين فسيل پيدا بشود مي توان باور كرد كه انسان از نسل ميمونهاست امّا داروين و ديگران از زمان ادعا و اعلام اين فرضيه نتوانست آن را قانون كند و اين نظريه داروين كه انسانها را از نسل ميمون مي دانست تا كنون به اثبات نرسيده و جز يك فرضيه تنها چيز ديگري نيست زيرا هنوز تبديل به قانون نشده است كه كسي بتواند اعتباري براي آن قائل و آن را قبول داشت باشد. (سپس بعدها ماركس و انگلس از محتواي فاسد اين فرضيه استفاده كرده و مرام كمونيستي و سوسياليستي را به كمك ديگراني مانند لنين تداوم بخشيدند و به وجود آوردند.)

ادامه بحث: گاهي اين اصطلاح براي فسيل هاي گونه هاي مياني بکار مي رود امّا معمولاً به اين منظور بکار مي رود که فسيل هايي که نشان دهنده گونه هاي مياني بين انسان و اجداد آن باشد وجود ندارد. گاهي نيز در پاسخ به منتقدان گفته مي شود حلقه گمشده داروين کشف شده است . اما به عقيده بسياري از دانشمندان اين اصطلاح امروز ديگر يک واژه ي غير علمي بشمار مي رود. جان هاکس انسان شناس از دانشگاه ويسکانسين در اين مورد مي گويد: حلقه گمشده ، يک اصطلاحِ دوران گذار در زيست شناسي است که بايد بگويم اکثر ما فکر ميکنيم بايد فراموش شود و هرگز استفاده نکنيم. تاريخ تکامل شامل حلقه هاي گمشده بيشماري است، بعنوان گونه هايي که مدام با محيط خود سازگار بوده و نسل تکامل يافته تري (نسل هاي بعدي) جايگزين آنها شده يا منقرض شده اند.

عده اي مي گويند ما بايد قبول كنيم كه ميمون نئاندرتال وجود داشته است ولي فسيل آن از بين رفته است تا بتوانيم به نتايج علمي آن دست پيدا كنيم ولي غافل از اينكه جميع مسيحيان و مسلمانان اصلا اين نظريه را به واسطه تعارض آن با دين مسيحيّت و اسلام قبول ندارند و آن را يك نظريه باطل و غير قابل قبول مي دانند. اگر اين نظريه مورد قبول قرار بگيرد، وجود و پيدايش حضرت عيسي (ع) پيامبر خدا از مادرش حضرت مريم (س) غير قابل باور و نشدني خواهد بود در حاليكه در تمام اناجيل موجود به صحّت آن اشاره شده است.

ديگر اينكه اگر انسان از نسل ميمون بود مي بايست تا كنون ميمونها از بين رفته و تكامل پيدا كرده باشند و ديگر ميموني در روي كره زمين باقي نمانده باشد در حالي كه مي بينيم كه ميمونها هيچ گونه تغييري پيدا نكرده و با همان شكل سابق خود در طبيعت وجود دارند و باز هم اگر چنين مي بود بايد تمام انسانها به يك شكل و وضعيت جسمي و بدني و استاندارد مي بودند مانند موريانه ها و مورچه ها و زنبور عسلها و ... از اين قبيل. اين نظريه يك نظريه فلسفي غير علمي است كه در زير براي آگاهي بيشتر به اصول و مباني سه گانه فلسفه و بخصوص فلسفه اسلامي نگاهي خواهيم داشت.

مکاتب سه ‌گانه تاريخي فلسفه اسلامي عبارتند از: مکتب مشاء - مکتب اشراق و حکمت متعاليه. جريان‌هاي زير در فلسفه اسلامي تأثير بسزايي داشته که به ترتيب زمان پيدايش، عبارتند از: مکتب فلسفي مشّاء: در اين روش فقط از استدلال و برهان عقلي و منطقي استفاده مي‌ شود. در اين روش کوشش شده‌است که مرز ميان فلسفه و دين حفظ شود و فيلسوف آزادانه و بي‌ طرفانه به بررسي امور فلسفي بپردازد. علم کلام، در شيعه، معتزله و اشاعره: در اين روش از استدلال و مباحثه براي دفاع از اعتقاد به اسلام و اصول اسلامي و راضي کردن طرف مقابل به پذيرش آن استفاده مي ‌شود. مکاتب عرفاني: در اين روش از تهذيب و تصفيه نفس براي «رسيدن به حقيقت» (فعاليتي عملي) و نه کشف و معرفي حقيقت فعاليتهاي علمي استفاده مي‌ شود.

مکتب فلسفي اشراق: در اين روش هم از فکر و هم از تهذيب و تصفيه نفس براي مکاشفه (يافتن حقيقت توسط شهود عرفاني) استفاده مي ‌شود. هدف از اين کار کشف و معرّفي حقيقت است، نه رسيدن به آن. جريان اوّل خالق فلسفه اسلامي است. جريان‌هاي دوم و سوم در بيشتر موارد مخالفان سرسخت فلسفه‌اند که مخالفت‌ هايشان فلسفه اسلامي را وادار به تحرّک و پويايي نموده‌است. از مهم‌ترين فلاسفه مشائي اسلامي مي ‌توان ابن سينا، ابويوسف کندي، فارابي، خواجه نصيرالدين طوسي، ميرداماد، ابن رشد، ابن باجه و ابن الصائغ آندلسي را نام برد. از ابتداء ارسطو بنيانگذار اين روش بوده‌است. شهاب‌الدين يحيي سهروردي، قطب‌الدين شيرازي و شمس‌ الدين شهرزوري از جمله فلاسفه اشراقي بوده‌اند. از عارفان مي‌ توان به محيي ‌الدين ابن عربي (بنيانگذار)، بايزيد بسطامي، حلاج شبلي، جنيد بغدادي، ذوالنون مصري، ابوسعيد ابوالخير، خواجه عبدالله انصاري، ابوطالب مکي، ابونصر سراج، ابوالقاسم قشيري، ابن فارض و مولوي اشاره کرد. شهيد مرتضي مطهّري چنين مي ‌گويد: اين چهار جريان در جهان اسلام ادامه يافتند تا در يک نقطه به يکديگر رسيدند و جمعاً جريان واحدي را به وجود آوردند. نقطه‌اي که اين چهار جريان در آنجا با يکديگر تلاقي کردند «حکمت متعاليه» ناميده مي‌ شود.

فلسفه اسلامي و عرفان (خداشناسي)

در طول تاريخ، عرفان اهميّت زيادي در فلسفه اسلامي داشته و امروزه نيز بسياري مطالعه اين دو را در کنار هم توصيه مي‌ کنند. تقريباً تمامي فلاسفه اسلامي درباره تصوّف مطلب نوشته‌ اند يا علاقه جدّي به عرفان داشته ‌اند. اکثر اساتيد فلسفه اسلامي از نژادها و مليت‌هاي غيرعرب و به‌ويژه عده معتنابهي از آنان ايراني مي ‌باشند و غالباً نيز آثار و تفکّرات خود را به زبان پارسي نگاشته‌اند. از فيلسوفان نامدار اسلامي مي ‌توان ابونصر فارابي، سهروردي، ابن سينا(البتّه ابن سينا آزادانديش بود نه مسلمان)، معراج، ملا هادي سبزواري، ملاصدرا، محمّد حسين طباطبايي و حسن حسن‌زاده آملي را نام برد.

مخالفان فلسفه

در قلمرو اسلام فلاسفه همواره مورد سوء ظن اولياي دين و اهل شريعت بوده و مي ‌باشند. براي نمونه، عده‌اي از علماي شيعه تدريس و مطالعه فلسفه را بنابر حديثي از امام حسن عسکري(ع) در مورد آخر الزمان كه فرمود: «... عالمان و انديشمندان آنها (انديشمندان غير مسلمان)، بدترين آفريده‌هاي الهي در روي زمين ‌اند چرا که به فلسفه و تصوّف تمايل نشان مي ‌دهند. به خدا سوگند آنها از عقيده و فطرت خود برگشته و از راه حق منحرف شده‌اند. در علاقه و محبّت به مخالفان ما زياده ‌روي مي‌ کنند و شيعيان و دوستداران ما را به گمراهي مي‌ کشانند … .» (اردبيلي، حديقه ‌الشّيعه ص 785)

اكنون به آيات ديگري از قرآن كريم در اين باره توجه بفرماييد: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿26﴾ و در حقيقت انسان را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو آفريديم (۲۶) سوره مباركه الحجر

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ مَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿94﴾ و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم اكنون نيز تنها به سوى ما آمده‏ ايد و آنچه را به شما عطا كرده بوديم پشت‏ سر خود نهاده‏ ايد و شفيعانى را كه در كار خودتان شريكان خدا مى ‏پنداشتيد با شما نمى ‏بينيم به يقين پيوند ميان شما بريده شده و آنچه را كه مى ‏پنداشتيد از دست‏ شما رفته است (۹۴) إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ﴿۹۵﴾ خداوند شكافنده دانه و هسته است زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى ‏آورد چنين ست‏ خداى شما پس چرا و چگونه از حق منحرف مى ‏شويد (۹۵) سوره مباركه الانعام

وَ لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ ﴿11﴾ و در حقيقت‏ شما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم آنگاه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس همه فرشتگان سجده كردند جز ابليس كه از سجده‏ كنندگان نبود (۱۱) سوره مباركه الاعراف

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَ تَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ﴿۵﴾ اى مردم اگر در باره برانگيخته شدن در روز قيامت در شكيد پس بدانيد كه ما شما را از خاك آفريده‏ ايم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراى خلقت كامل و [احيانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده مى ‏كنيم تا مدتى معين در رحمها قرار مى‏ دهيم آنگاه شما را [به صورت] كودك برون مى ‏آوريم سپس [حيات شما را ادامه مى‏ دهيم] تا به حد رشدتان برسيد و برخى از شما [زودرس] مى‏ ميرد و برخى از شما به غايت پيرى مى ‏رسد به گونه‏ اى كه پس از دانستن [بسى چيزها] چيزى نمى‏ داند و زمين را خشكيده مى ‏بينى ولى چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درمى ‏آيد و نموّ مى ‏كند و از هر نوع رستنيهاى نيكو مى ‏روياند (۵) ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۶﴾ اين قدرت نماييها بدان سبب است كه خدا خود حق است و اوست كه مردگان را زنده مى ‏كند و هم اوست كه بر هر چيزى تواناترين است (۶) وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ ﴿۷﴾ و هم آنكه رستاخيز آمدنى است و شكى در آن نيست و در حقيقت ‏خداست كه كسانى را كه در گورهايند بر مى‏ انگيزد (۷) سوره مباركه الحجّ

خدایی که نمی شناسم...
ما را در سایت خدایی که نمی شناسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7nahidkhirolahi8 بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 12:40