سالروز تولد امام عصر و الزمان حجة بن حسن عسكري (عج) بر جميع شيعيان آن حضرت مبارك باد.

ساخت وبلاگ

https://i1.delgarm.com/i/828/0001/08/60605b26260fc.jpg

حُجّة

حجّت يعني نمودار. دليل. بيّنه و برهان. راغب اصفهاني مي گويد: حجّت دليلى است كه مقصود را روشن مي سازد: و تلك حجّتنا آتيناها ابراهيم على قومه (سوره مباركه الانعام:آيه 83) چنانكه احتجاج بمعنى دليل آوردن و محاجّه دليل آوردن دو خصم در برابر يكديگر بر اثبات مطلبى باشد. (رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل) پيامبرانى مژده دهنده و بيم دهنده فرستاديم تا مردمان را پس از آمدن پيامبران بر خدا دليل و عذر و بهانه اى نباشد. (سوره مباركه النّساء آيه 165). (قل فلله الحجّة البالغة) بگو: اى محمد كه دليل و برهان رسا از آن خداوند است. (سوره مباركه الانعام:149) پيامبران و اوصياى آنها را از اين جهت حجت گويند كه خداوند به وجود آنها بر خلق خود احتجاج كند و اينكه آنها دليلند بر وجود خدا و گفتار و كردارشان دليل است بر نياز مردم به قانون آسمانى.

ابوهاشم جعفرى مي گويد: از امام هادى (ع) شنيدم كه فرمود: پس از من فرزندم حسن، امامت كند و او جانشين من خواهد بود ولى شما (شيعه) چه خواهيد كرد روزگارى كه نوبت امامت بجانشين جانشين من رسد؟ گفتم: فدايت گردم به چه سبب؟ فرمود: بدين جهت كه شما شخص او را نمي بينيد و نام اصليش را نمي توانيد بزبان بياوريد. عرض كردم: پس بچه لفظى او را ياد كنيم؟ فرمود: بگوئيد: «الحجّة من آل محمّد». (سفينة البحار)

از امام صادق (ع) روايت شده كه اميرالمؤمنين (ع) بر منبر كوفه ضمن خطبه اى چنين فرمود: خداوندا زمينت را حجتى بايد كه آفريدگانت به وجود او محكوم تو باشند، مردمان را به دين تو هدايت نمايد و علمت را به آنها بياموزد تا بر حجتت خط بطلان كشيده نشده پيروان اوليايت كه آنها را هدايت فرمودى از راه بدر نروند، (و آن حجت) يا آشكار بوده ولى از او اطاعت نشود (مانند خود حضرت) يا از جامعه بكنار باشد (مانند ائمه بين آن حضرت و حضرت مهدى كه قدرت ظاهرى رهبرى از آنها سلب شده بود و بصورت فردى عادى مردم را به احكام دين رهنمون بودند) يا در پرده غيبت منتظر امر تو باشد (چون حضرت مهدى - عج) كه اگر شخص او از ديد همگان پنهان بوده كه در آن روزگار اختلاف و نزاعى در امامت نباشد اما علم و آداب او در دلهاى مؤمنان ثابت و مستقر باشد و بدان عمل كنند. احكام دين و علوم اهلبيت در آن روز بدست مردم رسيده كه ديگر از اين جهت بحضور امام و حجّت نيازى نباشد. (بحار: 23 / 49)

منصور بن حازم (از اصحاب امام صادق - ع) مي گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: من بكسانى كه منكر امامتند چنين گفته ام كه مگر نه شما پيغمبر (ص) را حجّت خدا بر خلق مي دانيد؟ گفتند: آرى. گفتم: چون او از اين جهان رفت چه كسى از سوى خدا بر خلق او حجت ميباشد؟ گفتند: قرآن. گفتم: مگر نه همين قرآن است كه (فرقه هاى گمراه چون) مرجئه و قدريه و حتى زنديقى كه منكر خدا است بدان استدلال مي كنند و خصم خود را بدان محكوم مي سازند (زيرا قرآن مشتمل بر آيات متشابهى است كه هر كس مي تواند آنها را بمراد خويش تفسير كند) پس بايد بدانيم كه قرآن نمي تواند خود بتنهائى حجت خدا باشد بلكه بايستى سرپرست و مفسرى در كنار آن باشد كه هر آنچه او در تفسير قرآن گويد از جانب خدا معتبر باشد و ما بر اين عقيده ايم كه على (ع) قيّم قرآن و هم او معيار حقّ و حجّت بر مردم پس از رسول خدا است و هر چه او در معنى قرآن بگويد حق و صدق است. چون سخن من به اينجا رسيد امام صادق(ع) مرا تحسين نمود و فرمود: «رحمك الله». (خدا تو را بيامرزد.)

از امير المؤمنين (ع) حديث شده كه فرمود: خداوند ما را (از هر پليدى) پاكيزه ساخت و (از هر بدى) معصوم داشت و ما را ناظر بر خلق خويش و حجت در زمين قرار داد و ما را با قرآن و قرآن را با ما توأم نمود كه ما از آن جدا نشويم و آن از ما جدا نگردد.با توجه به معني حديث ثقلين. (وسائل: 18 / 130)

امام صادق (ع) فرمود: حجت خدا بر خلق آنگاه تمام باشد كه پيشوائى را از جانب خود بر آنها بگمارد و در حديث ديگري فرمود: خداوند زمين را بدون عالمى كه بهمه احكام او آگاه بود رها نمي سازد تا اگر احياناً مسلمانى (بعمد يا بخطا) چيزى را بر احكام خدا بيفزايد وى را باز دارد و چون كم كند تكميل سازد و بمسلمانان بگويد دينتان را بطور كامل حفظ كنيد و اگر چنين (كسى در ميان مسلمانان) نباشد امر بر آنها مشتبه گشته حق از باطل جدا نميشود. (بحار: 23 / 3 ـ 21)

عمرو بن ابى مقدام مي گويد: امام صادق(ع) را در موقف عرفات ديدم كه با صداى بلند ميفرمود: اى مردم! رسول خدا رهبر همه مردم بود و پس از او على بن ابى طالب و بعد از او حسن و پس از او حسين و پس از او على بن الحسين و بعد او محمد بن على و پس از او پيشواى مردم منم. و حضرت (بمنظور اتمام حجّت) اين ندا را دوازده بار تكرار نمود: سه بار از پيش رو و سه بار از سمت راست و سه بار از سمت چپ و سه بار از پشت سر خود. (بحار: 47 / 58)

هشام بن حكم گويد: در منا از امام صادق (ع) پانصد مسئله پرسيدم و مي گفتم: ديگران در اين مسئله چنين و چنان مي گويند و حضرت مي فرمود: تو چنين بگو. تا چون پاسخ همه مسائل به اتمام رسيد عرض كردم فدايت شوم احكام راستين خدا اين است، قرآن همين است. فرمود: مگر شك دارى اى هشام؟ هر كسى شك كند كه خداوند حجتى آگاه و دانا بهمه ما يحتاج مردم بر آنها نگماشته كه روزگارى آنها را بدان محكوم سازد چنين كسى بر خدا افترا بسته. (بحار: 26 / 138) از آن حضرت درباره آيه (فلله الحجة البالغة) سؤال شد فرمود: خداوند در قيامت به بنده اش مي فرمايد: اى بنده من آيا مي دانستى (و به احكام دينت آگاه بودى؟) اگر بگويد: آرى خداوند مي فرمايد: پس چرا به علمت عمل ننمودى؟ اگر گفت: نمي دانستم مي فرمايد: چرا نياموختى؟ پس وى محكوم شود. آرى اين چنين است حجّت خدا بر خلق. معاويه بن عمار گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: خداوند در قيامت مردم يك محله را به يكى از (صلحاى) اهل آن محل محكوم مي سازد و مي فرمايد: مگر فلان كس را كه در ميان شما زندگى مي كرد نمي ديديد؟ سخنان (خداپسندانه) او را نمى شنيديد؟ گريه هاى شبانه اش بگوشتان نمي رسيد؟ پس همان كس حجت خدا باشد بر آن مردم.

از آن حضرت نقل شد كه در قيامت زن زيبائى كه جمال خويش را وسيله معصيت خدا كرده باشد در محكمه حساب حاضر سازند. وى در مقام عذر بگويد: خداوندا زيبائى را تو بمن دادى و همان سبب شد كه ترا عصيان نمودم. در آن حال مريم بنت عمران را حاضر كنند و به آن زن گويند: تو زيباتر بودى يا اينكه خداوند اينچنين جمالى به وى داد و در عين حال پاك زيست؟ سپس مرد زيباروئى بياورند كه جمال خويش را وسيله گناه كرده باشد و چون به وى گفته شود: چرا مرتكب گناه شدى؟ در پاسخ گويد: جمال خدا داده مرا بگناه دچار ساخت. يوسف را بياورند و به آن مرد گويند: تو زيباتر بودى يا اين كه با آن جمال بى مثالش فريب شيطان را نخورد و گناه نكرد؟ مبتلائى را بياورند كه بر اثر بلا و گرفتارى دچار معصيت شده بود. وى بگويد: خداوندا بلا بر من نازل نمودى از اين رو ترا معصيت نمودم و بگناه آلوده گشتم. ايوب را حاضر كنند و به او گويند: بلاى تو شديدتر و بيشتر بود يا بلاى اين كه در آن شدت بلا خود را بگناهى نيالود؟ (بحار:7/285) امام كاظم (ع) فرمود: خداوند را بر مردم دو حجّت باشد: يكى ظاهر كه آن عبارتست از پيامبران و رهبران دين و ديگرى باطن كه آن عقول مردم است. (بحار: 1 / 137)

ابن السكيت بحضرت رضا (ع) گفت: امروز (كه پيغمبر در ميان مردم نيست و اوصياى او نتوانند آشكارا مردم را رهبرى كنند) حجت خدا بر مردم چيست؟ فرمود: عقل كه مي توان مدعيان راستگوى خيرخواه را از مدعيان دروغگو تميز داد. (بحار: 1 / 105)

مرحوم سيّد رضىّ در نهج البلاغه آورده است: موقعى كه اميرالمؤمنين (ع) براي دفع اصحاب جمل به بصره مى رفت چون به نزديكى شهر رسيد، جمعى از اهالى بصره پيكى را به نزد حضرت فرستادند تا حقيقت حال و سوابق طلحه و زبير و ديگر اصحاب جمل با آن حضرت و انگيزه آنها به جنگ را جويا شوند. امام (ع) شرح ماجرا را آنچنان براى آن شخص بيان داشت كه براي او روشن شد كه حق با آن حضرت است و آنها انگيزه اى جز دستيابى به پست و مقام نداشته و هدف صحيحى را دنبال نمى كنند. امام چون دريافت كه وى به حقّانيّتش اعتراف نموده است از او خواست كه با حضرتش بيعت كند. وى پاسخ داد: من فرستاده گروهى مى باشم و تا بنزد آنها بازنگشته ام نشايد از پيش خود كارى انجام دهم. امام فرمود: از تو سؤالى دارم: اگر اينها كه تو را به اين امر اعزام داشته اند تو را گسيل مى داشتند كه از آب و چراگاهى جهت حيواناتشان جستجو كنى و چون بدان جايگاه رسيدى آنجا را سرسبز و آباد به آب و گياه يافتى و سپس به نزد آنها بازمى گشتى و از مكان سبزه و آب آگاهشان مى ساختى اگر مخالفت مى ورزيدند و به سرزمين بى آب و علف روى مى آوردند تو چه مى كردى؟ آن مرد گفت: آنها را رها مى ساختم و به آن مرغزار بازمى گشتم. امام فرمود: پس دست خود را دراز كن و با من بيعت بنما. آن شخص مى گويد: سوگند به خدا چون خود را در برابر حضرت محكوم ديدم و حجّت را بر خود تمام يافتم و خويشتن را به بيعت ملزم ديدم با على (ع) بيعت نمودم. نام اين مرد كليب جرمى بود . (نهج : خطبه 170)

خدایی که نمی شناسم...
ما را در سایت خدایی که نمی شناسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7nahidkhirolahi8 بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 18:57