سیّد علی اندرزگو

ساخت وبلاگ

https://static2.jamaran.news/thumbnail/NDc4M2VhZWVi/kzxwgq-JKBXtdnsW2DbwPz8VZoeaDzQEz367PqsrQABvXOkN4FSzt93EeFwM8xDlywpgzrCJSonkiG3pI_QvVJMtK7Jf75PBppEMQt3g6Et3xCvBk6US8Q,,/.jpg

سیّد علی اندرزگو

سید علی اندرزگو (زاده ۱۳۱۸ - ۲ شهریور ۱۳۵۷) روحانی ایرانی و از مبارزان مسلح مخالف حکومت پهلوی در خلال سال‌های ۱۳۴۲–۱۳۵۷ و عضو هیئت‌های موتلفه اسلامی بود که با گروه‌های مختلفی ارتباط داشت. ساواک او را در شهریور ۱۳۵۷ به شهادت رساند. وی در سال ۱۳۱۸ ه‍.ش (۱۳۵۸ ه‍.ق) به دنیا آمد. پدرش سید اسدالله، شغل بنایی داشت و سپس به خرده‌فروشی در میدان شوش تهران روی آورد.[۲] وی پس از گذران دوره ابتدائی، به سبب مشکلات مالی خانواده تحصیلش را رها کرد و همراه برادرش در یک کارگاه نجاری مشغول شد. در همین زمان پس از کار روزانه تا ساعتی از شب به تحصیل دروس فقه و اصول در مسجد هرندی می‌پرداخت. اندرزگو در نوجوانی با شخصیت نواب صفوی و تشکیلات فدائیان اسلام آشنا شده بود و تا حد زیادی متأثر از آن بود.
ازدواج

در اوایل سال ۱۳۴۳، در حالی که ۲۵ سال سن داشت، با معرفی مهدی عراقی، برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمدعلی رفت و دختر او را خواستگاری کرد، اما این وصلت، چند ماهی بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور، فشار روی وی و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و بارها آن‌ها را به بازجویی کشاندند و لذا این زندگی نوپا، دیری نپایید. وی مدت هفت سال سرگردان و بدون خانواده بود تا سرانجام با وساطت موسوی، امام جماعت مسجد چیذر و علی‌اصغر هاشمی، سرپرست حوزه علمیه چیذر و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی، به خواستگاری دختر عزت‌الله سیل سپور رفت. حاصل این ازدواج چهار پسر به نام‌های سید مهدی، سید محمود، سید محسن و سید مرتضی بود.

قیام ۱۵ خرداد

در جریان واقعه قیام ۱۵ خرداد از فعالان و از عاملان تظاهرات بود که همان شب با اهدای کتابی از سوی خمینی مورد تقدیر واقع شد. پس از این واقعه، وی دستگیر شد و تحت بازداشت از سوی ساواک قرار گرفت. پس از مدتی اندرزگو از زندان آزاد شد و به شاخهٔ نظامی جمعیت هیئت‌های مؤتلفه اسلامی پیوست.

ترور حسنعلی منصور

پس از پیوستن وی به شاخهٔ نظامی جمعیت هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، این گروه تصمیم گرفت تا نخست‌وزیر وقت، حسنعلی منصور را ترور کند. اندرزگو وظیفهٔ کند کردن اتومبیل حامل نخست‌وزیر را بر عهده گرفت و پس از آن‌که محمد بخارایی، از اعضای هیئت‌های موتلفه اسلامی، گلوله‌ای به گلوی نخست‌وزیر شلیک کرد، او نیز گلولهٔ دیگری به او زد و از مهلکه گریخت. در پی این اقدام، ساواک به جستجوی وی و دیگر عاملان پرداخت. اما نتوانست اندرزگو را بیابد؛ لذا وی را به‌طور غیابی در دادگاه محاکمه و به اعدام محکوم کرد.

**************************************************************************

هفته دولت بر رياست محترم جمهوري اسلامي ايران و هيآت دولت و ملت سر افراز ايران مبارك باد.

**************************************************************************

فرار به عراق

مدتی پس از محاکمهٔ غیابی اندرزگو، ساواک موفق شد او را ردیابی کند. اما او از دست ساواک فرار کرده و به عراق گریخت. او در عراق، هر از چند گاهی به دیدار خمینی می‌رفت. اندرزگو در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت.

سکونت در تهران، قم و مشهد

بعد از بازگشت به ایران، چون ساواک به دنبال وی بود، او مدام محل سکونت خود را تغییر می‌داد. او در این سال‌ها در شهرهای مختلفی از جمله، تهران (محلهٔ چیذر) و قم سکونت کرد. در این سال‌ها، او به حمایت مالی و تهیه کردن اسلحه برای گروه‌های مخالف هم‌خط خود می‌ پرداخت.

فرار به افغانستان

اندرزگو پس از این که ساواک موفق به پیدا کردن محل سکونتش در قم شد، وی به مشهد گریخت و از طریق یکی از دوستانش از طریق زابل و زاهدان به افغانستان گریخت. پس از مدت کوتاهی، اندرزگو دوباره به مشهد بازگشت و فعالیت‌های خود را از سر گرفت.

رفتن به سوریه و لبنان

پس از بازگشت به ایران، وی مدتی به سوریه و لبنان رفت و دوره‌های نظامی دید. او در لبنان با نمایندهٔ خمینی در سازمان فتح تماس گرفت و در آن‌جا، دوره‌های نظامی دید و طرز استفاده از سلاح‌های سنگین را فرا گرفت.
تصمیم برای ترور محمدرضا پهلوی او پس از بازگشت به ایران، طی یک برنامه ۶ ماهه، رفت‌وآمدهای‌های محمدرضا شاه پهلوی را به کمک شخصی در کاخ سلطنتی، زیر نظر داشت. وی قصد داشت که با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، محمدرضا شاه پهلوی را ترور کند. اما با درگذشتش، نتوانست این کار را انجام دهد.

چگونگي شهادت از زبان يكي از مامورين ساواك

در ۲ شهریور ۱۳۵۷ زمانی که اندرزگو راهی خانه یکی از دوستان‌اش بود، از سوی مأموران ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) که از قبل آن منطقه را تحت نظر داشتند، من با گوش دادن به تلفن‌ها مطلع شدم که قرار است برای ساعت 5/5 یا 5 بعدازظهر جوادی به منزل حاج اکبر صالحی برود و موضوع را به ازغندی (مآمور ساواك) اطلاع دادم و برای اینکه اگر تغییری در برنامه صورت گرفت مجدداً اطلاع بدهم. همانجا بودم و مرتباً چون نگران بودم تلفنی از میرفخرائی (مامور ساواك) سوال می ‌کردم چه خبر؟ که بالاخره معلوم شد هنگامی که مامورین مرحوم سید علی اندرزگو را دیده‌اند برای دستگیری نزدیک می ‌شوند و به او ایست می‌دهند که وی با انجام حرکاتی که نشان ‌دهنده مسلح بودنش باشد آن‌ها را وادار به تیراندازی کرده و قبل از شهادت کاغذی را هم از داخل دفتر چه‌اش برداشته و خورده است. با وجود اینکه سعی ‌شد وی به بیمارستان اعزام و از مرگش جلوگیری گردد معهذا به علت شدت خونریزی شهید می‌ شود. خانواده وی از مرگ وی خبر نداشتند تا این که پس از انقلاب ۱۳۵۷ از طریق سید روح‌الله خمینی از این موضوع با خبر شدند. در ادبیات جمهوری اسلامی از وی با عنوان چریک تنهای انقلاب یاد می ‌شود. قبر وی در قطعه ۳۹، ردیف ۷۲، شماره ۵۵ بهشت زهرا است.

خدایی که نمی شناسم...
ما را در سایت خدایی که نمی شناسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7nahidkhirolahi8 بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1402 ساعت: 13:28