زُهَير بنِ قين

ساخت وبلاگ

http://pic.photo-aks.com/medium/kheime-ashora-karbala.jpg

زُهَير بن قين

زهير بن قين بَجَلي از بزرگان قبيله بَجيله بود که در کوفه مي ‌زيست. زهير نخست طرفدار «عثمان» بود، تا اين‌ که در سال شصتم هجري، هنگام بازگشت از سفر مکه، در يکي از منازل بين راه، (بنابر نقل دينورى، اين ملاقات در منزل‌گاه «زَرُود» انجام گرفته است.) هم‌ زمان با کاروان امام حسين (ع) در يک‌ جا فرود آمد. امام (ع) شخصي را نزد زهير فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهير نخست از اين ديدار اکراه داشت. اما به توصيه همسرش - ديلم يا دَلْهم دختر عَمرو- به محضر امام حسين (ع) شرفياب شد. اين ديدار بسيار مبارک بود و مسير زندگاني زهير را تغيير داد.

او در حالي كه در ناز و نعمت و خوشي و در ميان خيمه اش به سر مي برد پس از اين ملاقات، شادمانه نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خيمه و بار و بُنه او را به کنار خيمه امام (ع) منتقل کنند. با همسرش نيز وداع کرد و گفت: «من عازم شهادت همراه امام حسين (ع) هستم. تو با برادر خود نزد خانواده‌ات برگرد، زيرا نمي ‌خواهم از سوي من چيزي جز خوبي به تو برسد.» آن ‌گاه خطاب به همراهانش گفت: «هر که دوستدار شهادت است، همراه من بيايد، وگرنه برود و اين آخرين ديدار من با شماست. اما خاطره‌اي براي شما بيان کنم: زماني که به جنگ بَلَنْجَر رفته بوديم، به پيروزي و غنايم فراواني دست يافتيم و بسيار خوشحال شديم. سلمان فارسي که همراه ما بود گفت: «آن ‌گاه که سيّد جوانان آل محمّد را درک کرديد، از پيکار و کشته شدن در کنار او بيش از دستيابي به اين غنايم شادمان خواهيد شد.» برخي منابع آورده‌ اند سلمان بن مضارب، پسر عموي زهير، با وي همراهي کرد و او نيز به سپاه امام حسين (ع) پيوست.

آمادگي زهير براي دفاع از امام حسين (ع)

بنابر نقل تاريخ طبري، امام حسين (ع) پس از برخورد با سپاهيان حرّ، در منزلگاه ذِي ‌حُسُم خطابه‌اي ايراد فرمودند و طيّ آن کژي‌هاي حاکم بر جامعه را برشمردند و يارانش را به جهاد براي احياي ارزش‌هاي اسلامي و شهادت در راه خدا تشويق فرمودند. زهير نخستين کسي بود که پس از سخنراني امام (ع) آمادگي خود را براي اجراي فرامين آن حضرت اعلام داشت و گفت: «اي فرزند رسول خدا (ص)، ما سخنان شما را شنيديم به خدا سوگند اگر زندگاني دنيا دايمي بود و ما در آن جاودانه بوديم و جدايي از آن فقط به سبب ياري و مواسات با شما بود ما قيام همراه شما را بر ماندن در دنيا ترجيح مي ‌داديم» و امام (ع) درباره‌اش دعاي خير فرمود.

پيشنهاد جنگ با دشمن به همراه حرّ

کاروان امام حسين (ع)، روز پنج ‌شنبه، دوم محرّم سال شصت و يکم هجري، با مراقبت لشکريان حُرّ وارد سرزمين نينوا شد که ناگاه نامه‌اي از ابن‌ زياد رسيد. در آن نامه به حُرّ فرمان داده شده بود که بر امام حسين (ع) سخت بگيرد و او را در سرزميني بدون آب و آباداني فرود آورد. حُرّ مضمون نامه را به اطلاع امام (ع) و يارانش رساند و از آنان خواست که در همان مکان فرود آيند. ياران امام (ع) از حُرّ خواستند که در يکي از آبادي‌هاي نزديک آنجا فرود آيند، امّا حُرّ گفت: نمي‌ تواند چنين اجازه‌اي بدهد، زيرا جاسوسان ابن‌ زياد مراقب اوهستند. در اين هنگام زهير بن قين به امام (ع) پيشنهاد کرد که با سپاهيان حُرّ بجنگد، چه نبرد با اينان از نبرد با کساني که به کمک اينها خواهند آمد، آسان ‌تر است. ولي امام (ع) فرمودند: «من آغازگر جنگ نخواهم بود.» زهير عرض کرد:پس در اين آبادي مجاور که بر کرانه فرات و داراي استحکامات دفاعي است، فرود آييم. امام (ع) از نام آن پرسيد. زهير گفت: «عَقْر». امام (ع) فرمود: خدايا به تو پناه مي‌برم از «عَقْر». آن ‌گاه در همان مکان (نينوا) فرود آمدند.

دفاع از خيمه‌ها در عصر تاسوعا

عصر تاسوعا، هنگامي که لشکريان عمرسعد به سوي خيمه‌هاي امام حسين (ع) هجوم آوردند و قصد آغاز جنگ را داشتند، امام (ع) از برادر بزرگوارشان حضرت عباس (ع) خواست که نزد آنان رفته و ببيند هدفشان چيست و چه مي‌خواهند. حضرت عباس (ع) با حدود بيست نفر از ياران امام (ع) از جمله زهير بن قين و حبيب بن مظاهر، نزد سپاهيان دشمن آمده پرسيد که چه قصدي دارند؟ گفتند: به ما فرمان داده شده است در صورتي که تسليم حکم ابن‌ زياد نشويد، با شما پيکار کنيم. حضرت عباس (ع) فرمود: عجله نکنيد، تا مقصودتان را به اطلاع اباعبدالله (ع) برسانم. آنان پذيرفته و منتظر جواب ماندند. در اين فرصت حبيب بن مظاهر و زهير بن قين به نصيحت سپاهيان عمرسعد پرداختند. نخست حبيب سخن گفت و آنان را از کشتن عترت پيامبر (ص) و شيعيان آنها نهي کرد و از ياران و همراهان امام (ع) به نيکي ياد نمود و برخي از صفات والاي آنان را برشمرد.

در اين هنگام يکي از افراد دشمن، به نام «عزرة بن قيس» خطاب به حبيب گفت: تا مي ‌تواني خودستايي کن. زهير بن قين در پاسخش گفت: اي عزره، او ستوده و هدايت‌ يافته خداي متعال است. از خدا پروا کن، من خيرخواه توام. تو را به خدا سوگند، مبادا گمراهان را در کشتن پاکان ياري دهي. عزره گفت: اي زهير، تو شيعه اين خاندان نبودي و طرفدار عثمان بودي. زهير پاسخ داد: آيا از بودنم در اينجا پي نمي ‌بري که از آنان هستم؟ به خدا سوگند، من هيچ ‌گاه نامه‌اي به او - امام حسين (ع) - ننوشتم، پيکي به سوي او نفرستادم و به او وعده ياري ندادم. بلکه در راه به او برخوردم. چون او را ديدم به ياد رسول خدا (ص) افتادم و مَنزلتِ او را نزد پيامبر (ص) به خاطر آوردم. همچنين دانستم، چه حوادثي از سوي دشمن و حزب شما براي او پيش مي ‌آيد. اين بود که تصميم به ياري و طرفداري از وي گرفتم و اين ‌که جانم را فدايش نمايم. باشد که آنچه شما از حق خدا و رسول (ص) فرو گذاشتيد، پاس دارم.

وفاداري زهير در شب عاشورا

شب عاشورا، وقتي امام حسين (ع) به همراهانش اجازه بازگشت به شهر و ديارشان را داد، هر کدام از آنان به نوعي وفاداري و پايداري خود را اعلام داشتند و زهير بن قين گفت: به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم سپس زنده شوم و دوباره کشته شوم تا هزار مرتبه اين ‌گونه کشته شوم و خداوند بدين وسيله جان شما و اين جوانان خاندان شما را سلامت بدارد. امام حسين (ع) پس از اقامه نماز صبح عاشورا، ياران خويش را سازماندهي کرده و زهير بن قين را به فرماندهي جناح راست سپاه برگزيد که نشان لياقت و شايستگي‌ هاي اخلاقي و نظامي «زهير» است.

روز عاشورا وقتي دو سپاه رو در روي هم قرار گرفتند، نخست امام حسين (ع) به نصيحت سپاهيان دشمن پرداخت. آن ‌گاه زهير آنان را مخاطب قرار داده، گفت: «اي مردم کوفه، شما را از عذاب الهي بيم مي ‌دهم. بر مسلمان واجب است که خيرخواه برادر مسلمانش باشد. ما تا اين هنگام برادريم، داراي يک آيين و مذهبيم و شما سزاوار نصيحت هستيد. البته تا زماني که جنگ بين ما روي نداده است اما با وقوع جنگ، پيوند برادري و ديني ميان ما گسسته خواهد شد و دو امّت جداگانه خواهيم بود. پروردگار متعال ما و شما را به وسيله فرزندان پيامبرش، محمّد (ص) مي ‌آزمايد تا ببيند با آنها چگونه رفتار مي ‌کنيم. اينک شما را به ياري آنها و رها کردن عبيدالله زيادِ بيدادگر دعوت مي‌ کنيم. زيرا شما در تمام دوران حکومت اين دو نفر- عبيدالله و پدرش- جز بدي از آنان چيزي نديده‌ايد: چشم‌هاتان را ميل مي‌ کشيدند و كورتان مي كردند. دست و پايتان را مي ‌بريدند و به سختي شکنجه ‌تان مي ‌دادند. بر ساقه‌هاي درخت خرما به دارتان مي ‌کشيدند. خوبان شما و قاريان قرآن را مي ‌کشتند همچون حُجر بن عَدي و يارانش و هاني بن عروه و مانند او.»

سپاهيان عمرسعد، زهير را دشنام داده ضمن ستايش از عبيدالله زياد، گفتند: «از اينجا نمي‌رويم تا اين ‌که رفيقت و همراهانش را بکشيم. يا اين ‌که تسليم شوند و آنان را نزد ابن ‌زياد بفرستيم.» زهير گفت: «اي بندگان خدا، فرزندان فاطمه (س) به دوستي و ياري، از فرزند سميّه سزاوارترند. اگر به آنان کمک نمي ‌کنيد، شما را به خدا مبادا آنان را بکشيد. او (امام حسين - ع) را با پسر عمويش يزيد واگذاريد. به جانم سوگند، بدون کشتن امام حسين (ع) نيز، يزيد از فرمانبرداري شما خشنود خواهد بود.» در اين هنگام، شمر تيري به سوي او افکند و گفت: «ساکت شو، خدا صدايت را خاموش کند. با پُرحرفي‌ ات ما را خسته کردي.» زهير گفت: «اي پسر کسي که ايستاده ادرار مي ‌کرد! با تو حرف نمي ‌زنم. تو حيواني بيش نيستي.

به خدا سوگند، گمان نمي‌کنم دو آيه از قرآن را درست بداني! تو را بشارت مي‌دهم به خواري و رسوايي در روز قيامت و عذاب دردناک.» شمر گفت: «تا ساعتي ديگر، خداوند تو و رفيقت را خواهد کُشت.» زهير پاسخ داد: «آيا مرا از مرگ مي‌ ترساني؟! به خدا سوگند، مردن در کنار او از زندگي جاودانه با شما نزد من محبوب‌تر است.» آن‌گاه رو به مردم کرد و با صداي بلند گفت: «بندگان خدا، اين احمق خشن و امثال او، شما را درباره دينتان فريب ندهند. به خدا سوگند، شفاعت محمّد (ص) به کساني که فرزندان و اهل بيت او و ياوران و مدافعان آنها را کشته‌اند، نمي‌ رسد!» در اين هنگام، کسي زهير را صدا زد و گفت: اباعبدالله (ع) مي ‌فرمايد: برگرد. به جانم سوگند، چنان‌ که مؤمن آل فرعون، مردمش را نصيحت کرد، تو نيز اينها را نصيحت کردي، اگر نصيحت فايده‌اي داشته باشد.

شجاعت زهير در نزد دشمن

زهير، نزد دشمنان نيز به عنوان شخصيتي شجاع و ممتاز، نامبردار بود. چنان که وقتي در روز عاشورا، عبدالله بن عمير کلبي به مصاف «سالم» و «يسار» دو غلام عبيدالله و پدرش زياد، رفت، آن دو به وي گفتند: «ما تو را نمي ‌شناسيم. بگذار زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر و يا ... به جنگ ما بيايد.» از صحنه‌هاي ياد کردني پيکار زهير در روز عاشورا، يکي آن ‌جاست که وقتي شمر و شماري ديگر از دشمنان به خيمه‌هاي امام حسين (ع) هجوم آورده قصد آتش زدن خيمه‌ها را داشتند، وي به کمک ده نفر ديگر از اصحاب امام (ع) به مقابله آنها شتافته پس از کشتن يکي از مهاجمان، آنان را از خيمه‌ها دور کردند. زُهَير و حُرّ، ساعتي از روز عاشورا، به کمک هم جنگ نماياني کردند، و هرگاه يکي از آن دو، بر دشمن مي‌ تاخت، اگر به محاصره مي‌ افتاد، ديگري او را نجات مي ‌داد. تا اين ‌که حرّ به شهادت رسيد.

نماز ظهر عاشورا

ظهر عاشورا، زهير و سعيد بن عبدالله حنفي جان خويش را سپر کردند، تا امام حسين (ع) همراه جمعي از يارانش، نماز خوف به جاي آوردند. پس از اقامه نماز، حمله دشمن شدّت يافت. زهير و اندک ياران باقي مانده امام (ع) با تمام توان به دفاع از آن حضرت و اهل بيتش پرداختند. زهير هنگام نبرد اين‌گونه رجز مي‌خواند: انَا زُهَيْرٌ وَانَا ابْنُ الْقَيْنِ. اذُودُکُمْ بِالسّيْفِ عَنْ حُسَيْنِ. من زهيرم، فرزند قين؛ شما را با شمشير از حسين (ع) دور مي‌ کنم. برخى منابع، دو بيت ديگر نيز در ادامه رجز زهير نقل كرده‌اند: « انَّ حُسَيناً احَدُ السِّبْطَينِ • مِنْ عِتْرَةِ البَرِّ التَقِىّ الزِّيْنِ‌ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ غَيْر المَيْنِ اضْرِبُكُمْ وَ لا ارى‌ مِنْ شَيْنِ» گاهي نيز به عنوان مژده و بشارت، خطاب به امام (ع) اين‌گونه مي‌سرود: الْيَوْمَ نَلْقَي جَدَّکَ النَّبيَّا وَ حَسَناً وَ الْمُرتَضَي عَلِيَّا وَ ذَاالْجَنَاحَيْنِ الْفَتَي الْکَمِيَّا و اسدالله الشهيد الحيّا «امروز جدّ تو را ديدار مي ‌کنيم و نيز حسن (ع) و علي مرتضي (ع) و ذوالجناحين، آن جوانمرد شجاع - جعفر طيّار - را.» برخى منابع، مانند اين اشعار را به «حجاج بن مسروق» نيز نسبت داده‌اند.

شهادت زهير

زهير پس از نبردهاي دليرانه و کم‌ نظير و کشتن بسياري از دشمن، سرانجام به وسيله «کثير بن عبدالله شعبي» و «مهاجر بن اوس» به شهادت رسيد. خوارزمي مي ‌نويسد: هنگامي که زهير بر زمين افتاد، امام حسين (ع) به وي گفت: لايبعدنک الله يا زهير و لعن الله قاتلک لعن الذين مسخهم قردة و خنازير. خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتل تو را لعنت کند، به مانند کساني که ملعون گشتند و به صورت بوزينه و خوک مسخ شدند.

کفن کردن زهير

پس از شهادت زهير، همسرش به غلام او گفت: برو مولايت را کفن کن. غلام گويد: وقتي آمدم، حسين (ع) را بي ‌کفن مشاهده کردم. با خود گفتم: مولايم را کفن کنم و حسين را واگذارم؟ آن‌گاه حسين (ع) را کفن پوشانده برگشتم. وقتي قصه را براي همسر زهير بازگفتم، مرا آفرين گفته کفني ديگر داد و گفت: برو مولايت را کفن کن و من چنين کردم.

زيارت نامه زهير

در زيارت منسوب به ناحيه مقدسه، از وفاداري و ايثار زهير اين ‌گونه تجليل شده است: السَّلامُ عَلي زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ اذِنَ لَهُ فِي الانْصِرافِ: لا وَ اللَّهِ لا يَکُونُ ذلِکَ ابَداً، اتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اسيراً فِي يَدِ الَاعْداءِ وَ انْجُو لا ارانِيَ اللَّهُ ذلِکَ الْيَوْمَ. سلام بر زهير بن قين بَجَليّ، کسي که وقتي امام حسين (ع) به او اجازه بازگشت داد، به حضرت عرض کرد: به خدا سوگند، نه، هرگز چنين نخواهد شد. آيا فرزند رسول خدا (ص) را اسير در دست دشمنان رها کرده، خود را نجات دهم؟ خدا آن روز را به من ننمايد.

خدایی که نمی شناسم...
ما را در سایت خدایی که نمی شناسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7nahidkhirolahi8 بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت: 16:01