امام رضا (ع)
موسیَ بن جعفر مُلقَّب به کاظِم (ع) هفتمین امام شیعیانِ دوازده امامی، پدر علی بن موسی الرضا (ع) است. وی از خاندان بنی هاشم و از قبیلهٔ قُرَیْش است. بنیهاشم از خاندانهای برجسته و نژاده در مکّه بود. موسیٰ کاظم متولد ۱۲۸ ه .ق، در اَبْواء، منطقهای در میان مکه و مدینه یا مدینه است. امامت وی هم زمان با خلفای عباسی، مَنصور، هادی، مَهدی و هارون بود. امام موسی کاظم (ع) چندین بار بهدستور هارون به زندان افتاد و سرانجام در زندانِ سِنْدی بنِ شاهِک در بغداد به دستور خلیفه به شهادت رسيد.
تاریخ نگاران برای مادر علی بن موسی (ع) نامهای مختلفی ذکر کردهاند از جمله: سَکَن، نَجمه، سَمّان، صَقر، سَلامه، شَهده، خَیزُران، نَجمه، اَرْویٰ و تُکتَم. اما مشهورترین نامش، تکتم بوده و با لقب شقراء نیز خوانده شده است. پس از تولد علی بن موسی به نامهای طاهره و اُمُّالْبَنین نامیده شدهاست. دلیل تعدّد نامهای وی شاید به خاطر آن باشد که کنیز، نزد هر یک از صاحبانِ خود به نامی خوانده می شدهاست. بنابر نقلی، مادر موسی کاظم (ع) حمیده که از زنانِ عجم بود کنیزی خریداری کرد که در سرز مین عرب به دنیا آمده و در همانجا پرورش یافته بود.
حمیده آن کنیز را آزمود و دریافت که در دین و خِرَد از دیگران برتر است، وی را برای فرزندش موسی بن جعفر (ع) برگزید. از آنجا که یکی از القاب او «خَیزُران مَرسِیَّه» گزارش شده، عدهای احتمال دادهاند که وی اهل مارْسَی در جنوب فرانسه بودهاست. گروهی دیگر نیز منظور از مارسی را مورسیا در اسپانیا یا شهری بندری در الجزایر می دانند. دانشنامهٔ جهان اسلام صفت مَرسیّه را مربوط به انتساب وی به منطقه مریس مصر و صفت نوبیّه را دربارهٔ انتسابش به منطقهٔ نوبه در آفریقا دانسته است.
نامِ وی «علی» بودهاست. پدرش کنیهٔ او را «اَبُوالْحَسَن» قرار داد. بهخاطر همکنیه بودنِ علی بن موسی (ع) با پدرش و نوهاش، موسی کاظم (ع) و عَلیَّ النَّقی (ع) در منابع حدیث شیعی، وی را «ابوالحسنِ ثانی» می خوانند. از کنیههای خاصش، «اَبوعَلی» و «ابومُحَمَّد» بودهاست. دیگر القاب ذکرشده برای او عبارتند از: صابِر، فاضِل، رَضیّ، زَکیّ، وَلیّ، وَفیّ، صِدّیق، سِراجُالله، قُرَّةُ عَیْنُ الْمُؤْمِنین، مَکیدَةُالْمُلْحِدین. بر اساس روایاتی که از موسی کاظم نقل شدهاست، وی فرزندانش را در مسائل علمی و فقهی به علی بن موسی (ع) رهنمود می کرد و می فرمود:
«این برادر شما علی بن موسی، عالِم آل محمّد است؛ از وی پرسشها و مجهولات خویش را بپرسید … از پدرم جعفر صادق (ع) چندین بار شنیدم که فرمود: عالم آل محمّد (ص) در صُلبِ توست و ای کاش او را درک می کردم.» ازهمینرو یکی از القاب علی بن موسی، «عالِمِ آلِ محمّد» است. علیاکبر دهخدا چهار لقب «ثامنُ الْاَئِمه»، «امام غریب»، «سلطان» و «ضامن آهو» را از مشهورترین القاب علی بن موسی الرّضا میداند. لقب اخیر اشاره به ماجرایی مشهور نزد عامه شیعه دارد که بر اساس آن علی بن موسی الرضا در مسیر سفر به مرو، برگشت آهویی را نزد صیاد ضمانت می کند.
لقب رضا
به گفتهٔ باقر شریف قرشی، مورخ شیعه، مشهورترین لقب علی بن موسی، «رِضا» است. در معنا و چراییِ لقب «رضا» برای علی بن موسی (ع) شیعیان بر این باورند که خداوند وی را به رضا ملقب ساخته است زیرا خدا و پیامبر و امامان شیعه از او راضی بودند و نیز دوستان و دشمنان از او رضایت داشتند. در توضیح معنای این لقب، امام محمد تقی (ع) به پرسشِ بَزَنْطی که پرسید: «مگر سایر پدران شما برای خدا، رسولش و ائمه راضی نبودند؟ پس چرا تنها پدر شما به رضا ملقب شد؟» چنین پاسخ می دهد: «چون همانطور که دوستان و طرف دارانش به وی رضایت داشتند، دشمنان و مخالفانش نیز به او راضی شدند.» به گفتهٔ عبدالله جوادی آملی، علی بن موسی (ع) نه چون به مقامِ رضا رسیده، به این لقب ملقّب شدهاست بلکه چون دیگران را به این مقام می رسانَد، ملقّب به رضا شد. به گفتهٔ ویلْفِرِد مادِلونْگ پس از آنکه علی بن موسی (ع) ولایتعهدی را پذیرفت، از سوی مأمون به «رضا» ملقب شد.
پیش از این، لقبِ رضا توسط شیعیان برای کسانی کاربرد داشت که خلافتِ آنان از جانب عموم مسلمانان مورد پذیرش بود. شیعیان می گویند که این نام از سوی پدرش، موسی کاظم (ع) به وی داده شدهاست. مادلونگ بر این عقیده است که این نظر مبنایی ندارد. در منابع تاریخ نگاری اسلامی، تاریخ طبری (نگاشته در نیمهٔ دوم سدهٔ سوم هجری قمری) خبر اعطای لقب رضا به علی بن موسی (ع) توسط مأمون را آوردهاست و ابنکَثیر و ابناَثیر جَزَری نیز به این مطلب اشاره داشتهاند. بِیْهُم دائو در دانشنامهٔ اسلام دربارهٔ لقب «رضا» می گوید مأمون چند ماه پس از فراخواندنِ علی بن موسی (ع) به مرو، گام مهمی در انتصابِ علی بن موسی بهعنوان ولایتعهدیِ خلافت برداشت و عنوان «اَلرِّضا» را به او داد.
عنوانِ «اَلرِّضا مِنْ آلِ مُحَمَّد - ص» یا «عضوِ مقبول از خانوادهٔ محمد - ص» توسط انقلابیان ضدِ اموی شیعه، از جمله انقلابیان هاشمی از ۱۲۸ ۱۳۲ ه.ق/۷۴۵–۷۵۰ م به کار رفته بود، و سپس از سوی علویان شیعه، علیهِ عباسیان برای ارجاع به اعضای خاندانِ هاشمی یا به طور ویژه به «علویان» بود که انتخاب ایشان بهعنوانِ خلیفه، رضایتِ جامعه یا رضایتِ کسانی که ادعای مشروعیتِ خلیفه را پشتیبانی می کردند را در پی داشت. در سندِ محفوظِ ولایتعهدی که عموماً معتبر دانسته میشود، مأمون تأکید کرد که علی بن موسی به عنوان شایسته ترین نامزد در میان علویان و عباسیان انتخاب شدهاست.
بیهم دائو نتیجه می گیرد که مأمون با نامیدن جانشین علویاش به «اَلرّضا»، هدفش این بود که تصمیمِ خود را بهعنوان حمایت از اصول اولیهٔ جنبش هاشمیان بیان کند و به طور ضمنی این اذعان را داشته باشد که عباسیان در اختصاصِ خلافت به خود و محروم کردنِ علویان از آن، در اشتباه بودند اما همزمان مأمون ادعای شیعه را نیز رد کرد که علویان تنها «خانوادهٔ حقیقی پیامبر» بودند. بیهم دائو بر این ادعاست که هیچ مدرک مناسبی برای پشتیبانی از ادعای امامیه مبنی بر اینکه این عنوان از سوی پدر علی بن موسی، به وی داده شده وجود ندارد.
بزنطی گزارش کرده که محمد بن علی (ع) فرزند علی بن موسی (ع) در پاسخ پرسشِ او دربارهٔ اعطای این لقب گفتهاست: «دروغ می گویند و خیانت میکنند، بلکه خدا او را مُلَقَّب به رضا نمودهاست.» سید جعفر مرتضی عاملی، مورخ شیعه، بر این عقیده است که لقب «رضا» از سوی مأمون برای علی بن موسی (ع) به کار رفتهاست، اما در عین حال می گوید که مأمون این لقب را از نامهٔ فَضْل بن سَهْل به علی بن موسی (ع) برای دعوت به مرو الهام گرفت که در آن نامه، علی بن موسی (ع) از سوی فضل بن سهل به طور مطلق «رضا» نامیده شده بود.
سرگذشت اجمالي زندگي امام رضا (ع)
ولادت در ۱۱ ذیقعدهٔ ۱۴۸ ه.ق در مدینه ازدواج با سبیکه در ۱۶۶ ه.ق اقدام به فتوا دادن در مسجد نبوی در ۱۶۶ ه.ق ۷۹۶ آغاز آخرین حبس موسی کاظم به مدت چهار سال از ۱۷۹ تا ۱۸۳ ه.ق ۹۹ قتل موسی کاظم (ع) در ۲۵ رجب ۱۸۳ ه.ق آغاز امامت علی بن موسی الرضا (ع) پیدایش واقفیه حملهٔ جلّودی به مدینه و محلهٔ بنیهاشم سفر به کوفه و بصره برای انجام مناظره با دگراندیشان ۸۰۳ ميلادي براندازی برمکیان از قدرت و کشتارشان توسط هارون ۸۰۹ ميلادي مرگ هارون الرَّشید و آغازِ خلافتِ امین ۸۱۰ ميلادي آغازِ در گیریها بین امین و مأمون811 ميلادي ولادت امام محمد تقی (ع) در ۱۰ رجب 195 ه.ق 813 ميلادي و قتلِ امین توسط مأمون و آغازِ خلافتِ مأمون آغاز قیامهای ضد حکومتی در ۸۱۵ ميلادي و قیام محمد بن جعفر علیه حکومت وساطت بین حکومت و محمد بن جعفر درخواست برای پذیرشِ خلافت در ابتدا و سپس پذیرشِ ولایتعهدی از سوی علی بن موسی الرّضا (ع) توسط مأمون، اعزام گروهی از جانب مأمون برای همراهی تا مرو در مسیر سفر به خراسان در سال ۸۱۶ ميلادي و آغاز حرکت به سمت مرو در ۱۵ محرم ۲۰۱ ه. ق ورود به بصره در ۳ صفر حرکت از بصره در ۸ صفر ورود به اهواز در ۱۶ صفر حرکت از اهواز در ۱۶ ربیعالاول ورود به فارس در ۲۶ ربیعالاول حرکت از فارس در ۱ ربیعالثانی ورود به یزد در ۱۵ ربیعالثانی حرکت از یزد در ۲۰ ربیعالثانی ورود به نیشابور در ۷ جمادیالاول حرکت از نیشابور در ۱ جمادیالثانی ۸۱۷ ورود به طوس در ۳ جمادیالثانی ورود به سرخس در ۸ جمادیالثانی حرکت از سرخس در ۲۳ جمادیالثانی ورود به مرو در ۲۹ جمادیالثانی در خراسان ۸۱۷ پذیرش ولایتعهدیِ مأمون در ماهِ رمضان ۲۰۱ ه.ق بیعت با علی بن موسی الرّضا (ع) بهعنوان ولیعهد در ۶ رمضان اعلام ولایتعهدی در ۷ رمضان ازدواج با امّحبیبه اولین جلسهٔ مناظره در مقام ولایتعهدی اقامهٔ نماز عید فطر در ۱ شوال ۲۰۱ ه.ق اقامهٔ نماز باران در ماه شوال سفر به قزوین عزل مأمون از خلافت در بغداد به تاریخ ۲۸ ذیالحجه ۲۰۱ استعفای فضل بن سهل از وزارت در صَفَر ۲۰۲ ه.ق ۸۱۸ کشتهشدن فضل در شعبان ۲۰۲ ه.ق بهدست مأموران حکومتی تدارک سفر مأمون بههمراه علی بن موسی الرّضا (ع) به بغداد در دفاع از خلافت مأمون شهيد شدن در سناباد در آخر صفر ۲۰۳ ه.ق دفنِ علی بن موسی الرّضا (ع) به صورت مخفیانه انجام گرفت.
تولد و سالهای اولیه زندگی
نقل مشهور دربارهٔ روز و سال ولادت علی بن موسی (ع) پنجشنبه ۱۱ ذیقَعْدهٔ سال ۱۴۸ ه.ق در مدینه است. روزهای دیگری که برای ولادت مطرح میشود، ۱۵ ذیقعده، ۱۱ رَبیعُالْاَوَّل یا ذیحَجّه، و ششم، هفتم یا هشتم شَوّال است. به گزارش مادلونگ در ایرانیکا، سالهای ۱۴۸ ه.ق/۷۶۵ م، ۱۵۱ ه.ق/۷۶۸ م، ۱۵۳ ه.ق/۷۷۰ م و ۱۵۹ ه.ق/۷۷۶ م و مدینه برای سال و محل تولدِ علی بن موسی (ع) ذکر شده، اما از این میان، تاریخ اول اعتبار کمتری دارد و احتمالاً ناشی از پیشگویی پدربزرگش، جعفر صادق (ع) که در همان سال درگذشت باشد مبنی بر اینکه ولادت جانشین پسرش، موسی، نزدیک است. مادلونگ می گوید طبق نشانه هایی مانند نقل یعقوبی، علی بن موسی در ۴۴ سالگی به شهادت رسيده است و بنابراین، سال تولدش ۱۵۹ ه.ق بوده است. بِرنارْد لوئیس نیز در ویراست دوم دانشنامهٔ اسلام، از میان سالهای ۱۴۸ و ۱۵۱ ه.ق، سال ۱۵۱ ه.ق را به استدلال صاحب نظرانِ آگاهتر، ارجحیت میدهد و محل تولد را همان مدینه ذکر می کند.
تَمیمه بِیْهُم دائو نیز در ویراست سوم دانشنامهٔ اسلام، بهنقل از منابع شیعه، سالهای ۱۴۸ ه.ق/۷۶۵ م و ۱۵۳ ه.ق/۷۷۰ م را گزارش می کند. سید جعفر مرتضی عامِلی می گوید اکثر مورّخان و محدّثان همچون مُفید در اَلْاِرشاد، کُلَیْنی در کافی، صَدوق در عِلَلُالشَّرایِع، مسعودی در مُرُوجُ الذَّهَب و بسیاری دیگر ولادت علی بن موسی را در سال ۱۴۸ ه.ق، برابر با ۲۹ دسامبر ۷۶۵ م در شهر مدینه گزارش کردهاند؛ البته کسانی چون، اِربِلی در کَشفُ الْغُمَّه، ابن شهرآشوب در مَناقب و صدوق در عُیُونُ اَخبارَ الرِّضا، ولادت وی را در سال ۱۵۳ ه.ق و بعضی نیز سال ۱۵۱ ه.ق دانستهاند؛ اما قول نخست از سایر اقوال، قویتر است و دو قولِ اخیر، طرفدار بسیار اندکی دارد.
در عهد هارون الرّشيد
علی بن موسی الرّضا (ع) تا سال ۱۷۹ ه.ق که پدرش، موسَی بنِ جَعفَر (ع) در مدینه می زیست، در همراهیَش بهسر می بُرد. پس از دستگیری و انتقالِ امام موسی کاظم (ع) به عراق توسط هارون، اموال و دستورهای پدر به وی می رسید و رسیدگی به امور شیعیان و پرداخت طلب، به وکالت از پدرش توسط وی انجام می شد. با درگذشتِ امام موسی کاظم (ع) در زندان بغداد در ماه رَجَبِ ۱۸۳ ه.ق، پسرش علی بن موسی بنابر وصیت پدر، وارث و جانشینش شد و ده سال اول از امامتش از سال ۱۸۳ تا ۱۹۳ ه.ق را در عهد هارون گذرانْد. به گفتهٔ مادلونگ، از میان برادران تنها علی بن موسی (ع) زمینِ صِریا را به ارث برد. صریا از آبادی های نزدیکِ مدینه بود که بهدست امام موسی کاظم (ع) آباد شده بود. علی بن موسی در دوران امامتش در عهد هارون، در صریا زندگی می کرد.
علی بن موسی الرّضا (ع) در این دوران، وظایف پدرش را عهدهدار شد و به وصیت ايشان سرپرستی فرزندان، همسران و اموالش به علی بن موسی سپرده شد و دیگر فرزندان موسی کاظم (ع) حق تصرف در چیزی را نداشتند. پس از قتل موسی کاظم (ع) عباس، برادر رضا (ع) نسبت به این وصیت اعتراض شدیدی کرد. علی بن موسی (ع) در این ایام، تمام سعی خود را نمود تا حساسیتِ حکومت برانگیخته نشود و قائل به قیام علیه حکومت نبود. این سیاست سبب شد تا علی بن موسی (ع) درخواست همراهی در قیام محمد بن سلیمان علوی و عمویش، محمد بن جعفر را رد کند. بااینحال، تمام رفت و آمدهای وی توسط حکومت، تحت نظر بود و گزارش ها به هارون داده می شد.
ذهبی می گوید پس از اینکه محمد بن جعفر (ع) اعلام قیام کرد، هارون سپاهی را روانهٔ مدینه و دستورِ سرکوب قیام و کشتن محمد بن جعفر را صادر کرد. هارون به عیسی جَلّودی، فرمانده لشکر، دستور داد به خانههای علویان یورش ببَرد و دارایی، لباس و زیور زنان را غارت کند و حتّی یک جامه بر تنِ زنان باقی نگذارد. بهگفتهٔ شیخ صدوق، محدث شیعه، هنگامیکه جلّودی به خانهٔ علی بن موسی الرّضا (ع) هجوم بُرد، علی بن موسی (ع) دستور داد همهٔ زنان در یک اتاق گرد آیند و خود بر درِ اتاق ایستاد و از هجوم جلّودی به درون اتاق جلوگیری کرد و سوگند خورد تا خودش، اموال درون خانه و داراییِ زنان اعم از لباس و گوشواره و خلخالشان را بستاند و به جلّودی تحویل دهد. جلّودی این شرط علی بن موسی (ع) را پذیرفت و وی نیز چنین کرد.
بیهم دائو می گوید به نظر می رسد که همهٔ منابع، موافق هستند که وی از نظر سیاسی ساکت و علاقه مند به تعلیم دینی بودهاست. برنارد لوئیس می گوید علی بن موسی در بخشِ بزرگی از زندگیاش، نقشی سیاسی نداشت، اما بهخاطر علم و تقوایش معروف بود. تنها فعالیت سیاسی که از رضا در این دوره ثبت شدهاست، این بود که در سال ۲۰۰ هجری قمری، هنگام قیام شیعیان زیدی به رهبری عمویش محمد بن جعفر، پیامی از سردار عباسی را به شورشیان رساند و عمویش را به تسلیم دعوت کرد. از این اشاره مختصر می توان برداشت کرد که او نه تنها نقشی در قیام نداشته، بلکه با مقامات دستگاه خلافت همکاری نمود. از چالش هایی که علی بن موسی در این دوران و با شیعیان داشت، تأخیر در فرزنددار شدنِ خویش بود. به گفته رسول جعفریان، این مسئله با ولادت محمّد تَقی، ملقب به جواد، مرتفع شد.
در عهد امین عباسي
دوران پنج سالهٔ خلافتِ امین به جنگ میان امین و مأمون گذشت. علی بن موسی الرّضا (ع) خویش را از این درگیری برکنار داشت. این دوران، آرامشی نسبی برای فعالیتهای علی بن موسی الرّضا به وجود آورد و وی فرصت گسترش تعالیم خویش را یافت. بسیاری از برادرانش و عمویش، محمد بن جعفر، در شورشها و قیام های علویانِ عراق و شبهجزیرهٔ عربستان پس از مرگ امین شرکت کردند، اما علی بن موسی (ع) حضور در این قیامها را نپذیرفت.
به گزارش رافعی در اَلتَّدوین، علی بن موسی (ع) سفری به قزوین داشته که پس از مرگ هارون و در دوران مأمون رخ دادهاست. گمانهزنیهایی وجود دارد که تاریخ این سفر، مقارن با مرگ هارون در سال ۱۹۳ ه.ق بودهاست. بر اساس این گزارش، در طی این سفر یکی از فرزندان علی بن موسی (ع) به نام حسین که طفلی دو ساله بود، در قزوین درگذشت و در همانجا دفن شد. به گفتهٔ مادلونگ، سند معتبری وجود ندارد که نشان دهد علی بن موسی الرّضا پیش از سفر به خراسان، به سفر بلند مدتی به بیرون از مدینه رفته باشد. درهرحال، گزارشهای شیعی بیانکنندهٔ آن است که دیدارهایی معجزه گونه در گردهمایی های پیروانش در بصره و کوفه پس از درگذشت پدرش داشتهاست.
در عهد مأمون عبّاسي
با مرگِ امین و به حکومت رسیدنِ برادرش مأمون، خلیفه با بحرانهای فراوانی مواجه شد. خالی بودنِ خزانهٔ بغداد و کمبود حقوق لشکریانِ فاتح، سبب شد تا در آغاز حکومت، چند شورش کوچک رخ دهد و در نهایت، بخشی از سپاهیان از عباسیان جدا شدند و به کوفه رفتند و با جلب همکاری علویان، ناگهان قیامی بزرگ را در کوفه بهراه انداختند. در مناطق دیگر نیز جنبشهایی ضدحکومتیِ فراوانی شکل گرفت که سبب ناآرامی در مناطق تحت حکومت مأمون شد. گستردگیِ این قیامها و شورشها، مأمون را به وحشت انداخت و او را ناچار کرد با تمام قوا به سرکوبیِ آن بپردازد.
بیهم دائو در دانشنامهٔ اسلام می گوید بهنظر می رسد تنها دخالت علی بن موسی در سیاست تا پیش از ولیعهدی، در مذاکرات میان دولتِ عباسی و عمویش محمد بن جعفر بودهاست که در سال ۲۰۰ ه. ق/۸۱۵ ميلادي خود را در مکه خلیفه اعلام کرده بود. در آن زمان از علی بن موسی (ع) خواسته شد تا سعی کند عمویش را برای تسلیم شدن متقاعد کند. جعفریان در صحتِ این گزارش مبنی بر وساطت علی بن موسی الرّضا (ع) به دیدهٔ تردید می نگرد.
تصمیم مأمون برای ولیعهدی
دونالدسون می گوید علی بن موسی (ع) هنگام عهدهداریِ امامت پس از پدرش، بیست یا بیست و پنج سال سن داشت. هجده سال بعد، مأمون تصمیم گرفت با منصوب کردنِ او به جانشینیاش، حمایتِ گروههای مختلف شیعه را به سمت خود جلب کند. منابع شیعه دوازده امامی تلاشهای زیادی کردهاند تا توجه مأمون به امام رضا (ع) و اعلام ولیعهدی او را توضیح دهند و پذیرش این مقام از سوی امامشان را توجیه نمایند. در نظر این منابع خلیفه علیرغم حُسن نیّت ظاهری، ادامهٔ سنّت طولانی توطئه علیه علویان را در سر می پروراند. بهگفتهٔ جعفر مرتضی عاملی، روحانی شیعه، مأمون و مشاورانش برای آرام کردن علویان در خراسان و سایر سرزمینهای اسلامی، به فکر انتصاب یکی از علویان به مقامِ ولیعهدی افتادند.
از بین آنها، علی بن موسی الرضا بهجهت منزلت و اعتبار و نیز عدم شرکت در قیام علیه حکومت، بهترین گزینه بود. از دیگر اهداف مأمون، قداست بخشیدن به حکومتش بود؛ چرا که وی در دید عموم مردم، حتی غیرِشیعیان، قداستِ خاص خود را داشته و این کار، قداست و حس تبعیت از آن حکومت را بهویژه در میان علویان ایجاد می کرد. سید محمد هادی میلانی، روحانی شیعه، می گوید که مأمون با توجه به موقعیت خطرناک در مقطع آغازین خلافتش، به این نتیجه رسید که تظاهر به تشیع سودمندترین راهکار بقایش است؛ لذا، خلافت را به علی بن موسی الرضا (ع) پیشنهاد کرد، با علم به این که وی آن را رد خواهد کرد. بدین ترتیب وی کوشید تا خطر علویانی را که دولتش را تهدید میکردند، مرتفع کند. محمد مرتضوی، پژوهشگر شیعه، می گوید به گمان مأمون، پذیرش ولیعهدیِ حکومتش توسط علی بن موسی (ع) بهترین دلیل برای مشروعیتِ این حکومت می بود.
به عقیدهٔ محمد حسین طَباطَبایی، عالم شیعه، مأمون علی بن موسی را به خراسان خواند و مقامِ جانشینی را بر عهدهٔ او گذاشت تا نخست با دخالت دادنِ فرزندان پیامبر در حکومت، از شورش آنان علیهِ حکومت جلوگیری کند و دوم اینکه با درگیر کردنِ رهبر شیعیان در امور دنیایی و حکومتی، از تقدّس و اعتبارِ او در میان پیروانش بکاهد. بعضی چون اَبُوالْفَرَج اصفهانی و شیخ صدوق، محدثان شیعه، به نذر مأمون مبنی بر سپردن خلافت به برترین مردان از خاندانِ ابیطالب درصورت پیروزی بر امین، اشاره داشته و آن را دلیل ولیعهدی علی بن موسی الرّضا (ع) دانستهاند. اما به گفتهٔ اکبری این احتمال با فاصلهٔ زمانیِ دو ساله میان پیروزی مأمون بر امین و ولیعهدیِ علی بن موسی (ع) بعید بهنظر میرسد. باغستانی در دانشنامهٔ جهان اسلام میگوید بنابر گزارشی از رَیّان بن صَلْت، شایعات میان سپاه و مردم مبنی بر تعلقِ اندیشهٔ ولیعهدیِ علی بن موسی به فضل بن سهل، سبب شد تا مأمون با احضار ریان، ماجرای درگیریاش با امین را به او بگوید و علتِ تصمیمِ ولیعهدی را نذرش نسبت به واگذاری خلافت به خاندان ابیطالب، درصورت پیروزی بر امین بیان دارد.
سفر به مرو
در سال ۲۰۰ ه.ق، مأمون برای علی بن موسی الرّضا (ع) دعوتنامهای جهت آمدن به مرو نوشت و رَجاءِ بنِ اَبی ضَحّاک، دایی فضل بن سهل و غلامی به نام فِرناس یا یاسر را فرستاد تا همراه او در این سفر باشند. از سوی دیگر، شیخ صدوق ، محدث شیعه، چنین گزارش می کند که مأمون در نامه نگاری های متعدد، از علی بن موسی درخواستِ عزیمت به مرو را می کرد و علی بن موسی (ع) این درخواست را با بهانهها و دلایل گوناگون رد می نمود. این امتناع سبب شد تا مأمون به اجبار علی بن موسی را به مرو بیاورد. ادعایی که از سوی ابوالفرج اصفهانی و شیخ مفید، محدثان شیعه، مبنی بر همراهیِ علی بن موسی تا مرو از سوی عیسی جَلّودی مطرح شده، مردود و نادرست است. چراکه در همان سال عیسی جلّودی، قیام محمّد بن جعفر را در مکه سرکوب کرد و او را با خود به عراق بُرد و به رجاء بن ابی ضحاک تحویل داد. رجاء نیز هر دو را به خراسان بُرد. این سفر از ۱۵ مُحَرَّم آغاز شد و تا ۲۹ جِمادیُ الثّانی به طول انجامید.
علی بن موسی الرّضا (ع) پیش از سفر به مرو، علاوه بر اعلام ناراحتی خویش از این سفر با وداعِ همراه با گریه در روضهٔ نَبَوی، دستوری خطاب به شیعیان و اقوامش برای اقامهٔ عزاداری و مجلس تعزیه به خاطر وی و سفرش صادر کرده است. به گفتهٔ ناجی و باغستانی بر طبق روایات منقول از شیخ صدوق، محدث شیعه، علی بن موسی الرّضا پیش گویی کرد که در غربت خواهد مرد و در کنار هارون دفن خواهد شد و هرگز نزد خانوادهاش باز نخواهد گشت. او هیچ یک از اقوام، حتی فرزند خردسالش جواد را نیز با خود به اين سفر نبرد.
به نظر می رسد علی بن موسی (ع) در این سال، سفری به مکه داشت که در این سفر، پسر پنج ساله اش، محمّد نیز او را همراهی می کردهاست. سفر او به مرو در اوایل سال ۲۰۱ ه.ق برابر با اواخر تابستان ۸۱۶ م آغاز شد. مسیر سفر مطابق گزارش بیشتر منابع از بصره، اهواز و فارس بود؛ چراکه بغداد و کوفه در آن زمان در دست شورشیان بود؛ بنابراین، گفتهٔ یعقوبی که رجاء به بغداد و نَهاوَند سفر کرده، مردود است. اما اینکه علی بن موسی (ع) از مسیر قم نگذشته، قطعی است. او از مسیر نیشابور عبور کرده که عدهای از مُحَدِّثان برجستهٔ اهل سنت مانند اِبنِ راهْوَیْهْ، یَحْیَی بنِ یَحْییٰ، محمّد بن رافِع و احمد بن حَرْب به استقبالش آمدند تا با او دیدار کنند و وی مدت کوتاهی در این شهر ماند.
به گفتهٔ میلانی، پررنگ ترین واقعه در طول سفر علی بن موسی الرّضا (ع) در همین ناحیه و در استماع و استنساخ حدیثِ سِلسِلَةُ الذَّهَب رخ دادهاست. مشهورترین قول دربارهٔ مسیر حرکت علی بن موسی «مدینه، نقره، قریتین، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو» گزارش شدهاست. بلاغی در تاریخ نائین، مسیر دیگری را برای این سفر، نقل کرده که عبارت است از «مدینه، بصره، اَرْجان، فارس، اصفهان، نیشابور، دِه سُرخ، سناباد، سرخس و مرو».
پذیرش ولیعهدی و بیعت
بهگزارشی که صدوق، محدث شیعه، در عیون اخبارَ الرّضا (ع) نقل می کند، مأمون در ابتدا پیشنهاد کرد تا از خلافت بهنفع خلافت علی بن موسی کنارهگیری کند. علی بن موسی (ع) در ردِّ ادعای مأمون به او گفت: «اگر خلافت متعلق به توست پس حق نداری ردایی که خداوند تنت کرده، از تن بیرون بیاوری و به دیگری ببخشی؛ اما اگر خلافت متعلق به تو نیست، اجازه نداری چیزی که متعلق به تو نیست را به من ببخشی.» پس از آن، مأمون پیشنهاد ولیعهدی را داد، اما علی بن موسی الرّضا (ع) از پذیرش این پیشنهاد سرباز می زد. علی بن موسی نزدیک به دو ماه در برابر پیشنهادِ ولیعهدی مقاومت کرد و در نهایت با اکراه، آن را پذیرفت، به شرط اینکه هیچ فعالیت حکومتی رسمی انجام ندهد.
منابع بعدیِ امامیه مانند عیون اخبار الرّضا، تأکید می کنند که علی بن موسی (ع) ولیعهدی را تنها بدین دلیل که به مرگ تهدید شده بود، پذیرفت. شیخ صدوق، محدث شیعه، دلایلی را برای اثبات مدعای خود اقامه کردهاست از جمله استناد به گزارشهایی مبنی بر اصرار مأمون برای عزیمت علی بن موسی (ع) و نامه نگاری های متعدد در این باره و بهانههای علی بن موسی (ع) برای ردِّ این درخواستها. همچنین وی گزارشی را نقل می کند که بر اساس آن، مأمون علی بن موسی را تهدید به مرگ کرد تا وی ولیعهدی را بپذیرد. در کنار دیدگاه شیعیان، برخی منابع اهل سنت نیز به اکراه و اجبارِ علی بن موسی به پذیرش ولیعهدی اشاراتی داشتهاند، از جملهٔ آنها قُنْدوزیِ حَنَفی در یَنابیعُ الْمَوَدَّة است که گزارش نموده: «علی بن موسی الرّضا با گریه و ناراحتی، ولیعهدی را پذیرفت». مشابه این گزارشها در منابعی مانند مَآثِرُ الْاِنافَة فی مَعالِمِ الْخِلافَة، اَلْفُصولُ الْمُهِمَّة، صُبحُ الْاَعْشیٰ و ضُحَی الْاِسلام مورد استدلال برای اثبات این مدعی قرار گرفتهاند.
علی بن موسی (ع) در نهایت با چهار شرط، ولیعهدی را پذیرفت: احدی را به کار دولتی منصوب نکند؛ هیچ کس را عزل نکند؛ هیچ رسم و روشی را نقض نکند؛ فقط از دور مورد مشورت قرار گیرد. سکهای متعلق به دورانِ مأمون که بر روی آن نامِ علی بن موسی الرّضا (ع) بهعنوانِ ولیعهد حک شدهاست. سرانجام، بهگزارش طَبَری پس از آنکه مأمون شرایط علی بن موسی (ع) را پذیرفت، او را در دوم رمضان ۲۰۱ ه.ق، به ولیعهدی خود منصوب کرد. ابراهیم بن عباس صولی این رویداد را در ۵ رمضان می داند.
نخستین کسی که با علی بن موسی (ع) بیعت و ابراز وفاداری کرد، فرزند کوچک مأمون، عباس بود که لباسی سبز بر تن داشت. از میان شاعرانی که ستایش و مدح علی بن موسی در این جایگاه را کردند، ابراهیم بن عباس صولی و دِعبِلِ خُزاعی بودند. به هردو نفر، ۱۰٬۰۰۰ سکه از مسکوکاتِ تازهضربشده که بهنام علویان بود، دادند. پس از آن عباسیان و علویان متناوباً هدایایی دریافت کردند. پس از مراسم در روز ۷ رمضان/۳۰ مارس، از سوی خلیفه نامهای رسمی مبنی بر اعلانِ انتصاب تنظیم شد تا در مساجد سراسر امپراتوری خوانده شود.
افزون بر این، مأمون دختر یا خواهرش، اُمِ ّحَبیبه را به ازدواج علی بن موسی (ع) و دخترش اُمِّفَضل را نیز به عقد پسر علی بن موسی (ع) محمد تقی (ع) درآورد. نیز، دستور ضرب سکههایی را داد که نام مأمون و ولیعهدش، علی بن موسی (ع) بر روی آنها حک شده بود. مأمون بهشکرانهٔ این کار، حقوق یک سالِ سپاه را پرداخت کرد. همچنین مأمون فرمان داد تا نامِ ولیعهد در همه جا در خطبهها ذکر شود و رنگ پوشش و لباس فرم، پوشاکِ رسمی و پرچمها از سیاه که رنگِ رسمیِ عباسیان بود به سبز تغییر کند. بیهم دائو می گوید پیشتر رنگ سبز بهعنوان نشانهٔ علویان شناخته نمیشد، اما بهتدریج چنین القا شد که این رنگ، بیشتر بهعنوان نشانی برای ابراز اهمیتِ آشتی میان عباسیان و علویان درنظر بوده تا نشانهای از تسلیم شدنِ عباسیان و ادعاهای علویان. نکتهٔ دیگر این است که در میان مسلمانان، رنگ سبز با لباسهای پوشیده در بهشت ارتباط دارد و اینکه انتخاب آن، بازتاب جوِّ کنونیِ چشم داشتهای فریبنده بود.
مأمون در سند رسمیاش شرح داد که او علی بن موسی الرّضا (ع) را برترین و بهترین گزینه در میان نسل و فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابی طالب می داند و امیدوار است که این انتخاب بتواند کمکی برای بازگردانیِ وفاق و وحدت در جامعهٔ اسلامی باشد. علی بن موسی الرّضا (ع) نیز در یاد داشتِ پذیرشِ خویش که به سند افزوده شدهاست، همان تمایلات را بیان می کند و از مأمون برای تلاش در جهت اصلاح رفتارِ نادرستِ گذشته با علویان تقدیر کرده و متعهد شد که درصورت رسیدن به خلافت، با عباسیان به عدل رفتار نماید. بیهم دائو نیز در ویرایش سوم دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که در بیانیهٔ پذیرش علی بن موسی الرّضا (ع) که به نامهٔ انتصاب ضمیمه شدهاست چیزی وجود ندارد که بگوید علی بن موسی الرّضا تمایلی به پذیرش این مسئولیت نداشت، یا اینکه او این کار را تحت فشار انجام دادهاست.
او تصویر این ماجرا را در منابع امامیه، متفاوت ارزیابی می کند که تلاش زیادی می کنند تا نشان دهند که اهداف مأمون نسبت به علی بن موسی الرّضا، هر چیزی جز صداقت بود؛ و اینکه علی بن موسی شریکی بیمیل در نقشهای بود که میخواست شخصیتش را بهعنوان یک جویای قدرت دنیوی لکهدار کند. او نحوهٔ پیشنهاد خلافت و سپس ولیعهدی به علی بن موسی الرّضا (ع) از سوی مأمون را بیشتر بهعنوان پاسخی به مجادلاتِ ضدِ امامیه می خوانَد تا این موضوع که علی بن موسی الرّضا (ع) واقعاً خود را بهعنوان امامِ امامیه در نظر گرفته و ادعای قانونی برای خلیفه داشته باشد؛ درصورتی که او باید اصرار داشته باشد که مأمون از خلافت به نفعِ علی بن موسی الرّضا استعفا دهد. این نیز این نشان می دهد که پذیرشِ این عنوان از سوی علی بن موسی (ع) به شرط عدم انجام وظایفِ یک وارث بوده است، یعنی جایگاهی قانونی و نقشی بی معنی که عملی انجام ندهد و بههمین دلیل جایگاهش را بهعنوان امام تضعیف نمی کند.
به نوشتهٔ دونالدسون مأمون با هدفِ رهایی از مشکلات حکومت در مواجهه با علویان و درخواستهای آنان که منجر به قیامهای متعددی شده بود، پذیرفت تا علی بن موسی الرّضا (ع) را بهعنوان جانشین خود منصوب سازد؛ اما محبوبیت زیاد علی بن موسی (ع) نزد شیعیان و عدم دسترسی به بعضی از اهداف این انتصاب و همین طور فشارهای حزبِ مخالفش در بغداد، او را از این تصمیم پشیمان کرد. این تصمیمِ شگفت آور که از سوی خلیفه گرفته شد، بی درنگ مخالفتِ شدید گروههای مخالف را برانگیخت و این مخالفت حتی در خراسان که زیر نفوذ وزیر ایرانی، فضل بن سهل بود دیده می شد. عباسیانِ بغداد که عموماً از مخالفان مأمون تشکیل شده بودند، از اینکه مأمون نهتنها علی بن موسی را به جانشینیاش نصب کرده، بلکه رنگ پرچم عباسیان را هم به سبز تغییر دادهاست، عصبانی بودند.
نگرانی آنان به خاطر بیرون آوردنِ امپراتوری اسلامی از دست عباسیان توسط علویان و ایرانیها بود. آنها در بغداد بیعت خود با مأمون را شکستند و عمویش ابراهیم بن مَهدی (د. ۲۲۴ ه.ق/۸۳۹ م) را بهعنوان خلیفه در ۲۸ ذیحَجّهٔ ۲۰۱ ه.ق/۱۷ ژوئیهٔ ۸۱۷ م منصوب کردند. با رسیدن خبر عزل مأمون به مرو، علی بن موسی الرّضا (ع) پیشنهادِ عزل خویش از ولیعهدی را به مأمون داد، اما در مقابل مأمون تصمیم گرفت به بغداد برگردد و از حقش دفاع کند. جعفریان با نقل سخنان مأمون از عیون اخبار الرّضا می گوید همهٔ اینها سبب شد تا مأمون طی سخنانی خطاب به عباسیان مخالفش، اهدافش را از ولیعهدیِ علی بن موسی افشا کند. او این اهداف را زیر نظر گرفتنِ علی بن موسی و علویان، حمایت علویان از عباسیان، کوچک کردنِ مقام علی بن موسی و تنزّلِ وجههٔ اجتماعیش را بیان کرد. بهگفتهٔ بِرنارد لوئیس، از سوی دیگر شیعیان بسیار احساس پیروزی میکردند، اگرچه این گونه ناقص و محدود بهرسمیت شناختنِ ادعاشان، هرگز نظر مساعد آنان را جلب نکرد.
دورهٔ ولیعهدی
بر اساس گزارش منابع شیعی همچون عیون اخبار الرّضا، پس از مراسم ولیعهدی و فرارسیدنِ عید فطر، مأمون پیامی را برای علی بن موسی الرّضا (ع) فرستاد تا نمازِ عید فِطر را بخواند. علی بن موسی (ع) پس از خود داری اولیه، در نهایت پذیرفت تا نماز عید را اقامه کند. در روز عید، علی بن موسی با آداب خاصی از منزل خارج شد و مردم به تبعیت از وی تکبیرگویان بهراه افتادند و سپاهیان از اسب پیاده شدند و برهنهپا همراهی کردند؛ مأمون با فرستادنِ پیام به علی بن موسی (ع) وی را از اقامهٔ نماز عید منصرف کرد.
بر اساس آنچه حاکم نیشابوری، محدث اهل سنت، در تاریخ نیشابور و صدوق، محدث شیعه، در عیون اخبار الرّضا (ع) بیان می دارند، پس از اندکی از این ماجرا، در خراسان خشکسالی پدید آمد و گروهی این خشکسالی را در ارتباط با انتصاب علی بن موسی الرّضا (ع) به ولیعهدی قلمداد کردند. علی بن موسی نیز اقدام به اقامهٔ نماز باران کرد و در نهایت باران بارید. این واقعه سبب شد تا اطرافیانِ مأمون از علی بن موسی به بدی یاد کنند و مأمون نیز نگران افزایش محبوبیت علی بن موسی (ع) و تضعیف موقعیت خویش شد.
به گفتهٔ مادلونگ در ایرانیکا، ارتباطِ مأمون و علی بن موسی در مرو، نزدیک و صمیمی بود. بنابر گزارشها، علی بن موسی در خانهای مجاورِ محل اقامت خلیفه سکونت کرد و ظاهراً ایشان هر روز با یکدیگر ملاقات داشتند. مأمون بهطور علنی میخواست که علی بن موسی مستقیماً در همهٔ تصمیمات و مراسمهای رسمی شرکت کند اما گزارش شده که علی بن موسی تصریح میکرد که در امور دولت دخالت نمیکند. مأمون نیروی محافظِ شخصیاش (شُرَط) و گاردش (حَرَس)، مأمورانِ تحت فرمانِ فرماندهان خراسانیِ وفادار به خلافت، و نیز یک حاجب و یک کاتب را برای علی بن موسی (ع) گُمارْد. خلیفه در قضاوتها و فتواهایش به او وابسته بود و مناظراتی را میان او و دانشمندان مسلمان و نیز بزرگانِ جوامع دینیِ دیگر ترتیب می داد.
ارتباط میان علی بن موسی و فضل بن سهل هیچ گاه خوب نبود. بنابر گزارشها، خاندان سهل توانستند برای مدتی امور را مدیریت کنند تا شدت اوضاع عراق را پنهان نگاه دارند و مأمون را به این باور برسانند که ابراهیم بن مهدی صرفاً به عنوان فرماندارش عمل می کند، و این علی بن موسی بود که بدون حُبّ و بغض، چشم مأمون را نسبت به این موضوع باز و اصرار کرد که به بغداد برود و حضورش سبب بازگشتِ آرامش و صلح به آنجا شود. این ارزیابیِ وضعیت، از سوی چند تن از فرماندهانِ سپاه مأمون پشتیبانی شد و مأمون تصمیم گرفت به عراق سفر کند. فضل بن سهل که هدفش حفظ حکومت در شرق بود، استعفای خویش را ارائه کرد و با استدلال شدت تنفرِ عباسیان نسبت به خود، از خلیفه خواست تا او را به عنوان فرماندارِ خراسان بزرگ منصوب کند. مأمون دیگر بار بر کمالِ اعتمادش به او تأکید کرد و از او خواست تا نامهای دیگر با مُهر و نام خلیفه در تأیید امتیازات استثناییِ خود بنویسد. این نامه در صَفَرِ سال ۲۰۲ ه .قمري مهر و امضا و بهطور رسمی از سوی علی بن موسی (ع) نیز تأیید شد. پس از آن، برای انتشار در سراسر امپراتوری فرستاده شد.
امام رضا (ع) در زمان حیات خود سعی نمود پیروان خود را مطیع داشته و شبهات آنان را از بین ببرد و با مخالفت ها و نارضایتیها مقابله کند. پس از مرگ او نیز گفتهها و کردارهایش در منابع به صورت فزایندهای اصلاح شد تا با تحولات عقیدتی شیعیان دوازده امامی مطابقت پیدا کند یا صرفاً تأثیر بیشتری نهد. این فرایند انتقال، تعدیل و تفصیل در عیون ابن بابویه به اوج خود رسید. وجود بسیاری از گزارشهای صراحتاً جدلی مؤید این امر است که امامت رضا مورد اختلاف بود. به نظر میرسد که بسیاری از گزارشهای موجود را حامیان رضا ساخته یا پرداختهاند. ابن بابویه شواهد فراوانی را بر امام هشتم بودن رضا (ع) ذکر میکند که بسیاری از این شواهد صرفاً ابداعی هستند. رضا در این گزارشها به سؤالات شرعی و فقهی بسیاری پاسخ میدهد که در یک سطح، این سوالات درخواستهای واقعی برای اطلاعات هستند؛ زیرا در نظر شیعیان جامعه برای تبیین قرآن و سنت به احکام امام نیاز دارد. در سطحی دیگر، این سؤالات برای پاسخ به چالش بزرگتری مطرح شدهاند: آیا موسی الرضا (ع) میتواند به همهٔ سؤالات بهطور رضایتبخشی پاسخ دهد؟ به عبارت دیگر آیا او واقعاً امام است؟
بهعقیدهٔ شیعه، امامت مهمترین منصب پس از نبوت در اسلام است و هر امام به وسیلهٔ امامِ پیشین و از سوی خدا، عهده دارِ منصب امامت می شود. به گفته رسول جعفریان، با بروز اختلافات در جانشینیِ جعفر صادق (ع) شیعیان اینبار در جانشینی امام موسی کاظم (ع) دقّت بیشتری را لازم دیدند و در دوران حیات موسی کاظم (ع) سعی در شناختِ جانشینش نمودند. به گفتهٔ قُرَشی، روحانی شیعه،امام موسی کاظم (ع) نیز در این زمینه، اقداماتِ شفاهی و کتبی فراوانی را پیشبینی کرده بود. از جمله می توان به روایاتی با موضوع اِعطای حقوقی چون صدقات به علی بن موسی (ع) وصیّ دانستنِ وی، تصریح به امامتش و توصیه به تبعیتِ از او اشاره کرد.
اقداماتِ کتبی وی نیز شامل نامههایی با مضمون تأییدِ امامت علی بن موسی (ع) پس از حیاتِ خودش بودهاست. در اینباره، صَدوق، محدث شیعه، در عیون اخبارَ الرّضا از دو نامهای یاد می کند که موسی کاظم (ع) در آن به امامتِ علی بن موسی (ع) وصیت کرده است. موسی کاظم در مدینه، بصره و بغداد بر امامت علی بن موسی الرضا تأکید کرد و یارانش را گواه گرفت. وی در مدینه هفده نفر از سادات علوی را جمع کرد تا بر امامت وی شهادت دهند و نامهای نوشت و شصت گواه بر آن گرفت. وی، حتی از زندان یادداشتهایی برای تثبیت این وصیت فرستاد. قُرَشی، روحانی شیعه، در حَیاةُ الْامامِ الرّضا، سیزده روایت را با موضوعِ تصریح به امامت علی بن موسی بهنقل از موسی کاظم فهرست کرده است.
شیخ مفید، محدث شیعه، نیز دوازده تَن از اصحاب موسی کاظم (ع) را نام برده است که جانشینیِ علی بن موسی (ع) در امامت را از زبان موسی کاظم نقل کردهاند. داوود بن کثیر رقی، علی بن یقطین و محمد بن سنان از جمله این محدثان که مفید برشمرده، هستند. علی بن یَقْطین از قولِ موسی کاظم روایت میکند: «علی بهترینِ فرزندانم است و من کُنیهام (اَبوالْحَسَن) را به او دادهام». در منابع شیعه، علاوهبر تصریح به امامتش از سوی موسی کاظم، دلایل دیگری بر امامتش اقامه شدهاست، از جمله: تصریحِ پیامبر اسلام به امامتش و نام بردنش در حدیثی برای سلمان فارسی و جابِر بن عبدالله انصاری، گستردگی علم و آگاهیَش، عصمت وی و معجزاتی که از او گزارش شدهاست. بهنظر نمیرسید کسی از برادرانش ادعای امامت داشته باشد، اگرچه بعضی از آنان مانند عباس بن موسی ظاهراً زنده بودن یا رجعتِ پدرشان را تبلیغ می کردند.
به گفته ناجی و باغستانی، علی بن موسی الرّضا (ع) پس از درگذشت پدرش، طبق سفارش امام موسی کاظم (ع) ابتدا امامت خود را با اطرافیان و یاران نزدیک طرح کرد. اما پس از مدتی بدون تقیه به اعلام آشکارِ آن پرداخت و خود را بهعنوان جانشین پدرش معرفی کرد. بااینحال، چنان که از وی روایت شده در اندیشهٔ کسب خلافت و قائل به مبارزهٔ مسلحانه در این راه نبود.
یکی از چالشهای اصلی علی بن موسی الرضا (ع) در ابتدای دورهٔ امامتش، شکل گیری مذهب واقِفیّه بود. برخی از وکلای موسی کاظم (ع) به ویژه علی بن اَبی حَمزهٔ بَطائِنی، زیاد بن مَروان قَندی و عثمان بن عیسی رَواسی در گذشت وی را انکار کردند و اعتقاد به این مذهب را رواج دادند. واقفیها معتقد بودند موسی بن جعفر از دنیا نرفته و هنوز زنده است و روزی می خورد و همو قائم آل محمد است که به غیبت رفتهاست. این مسئله، سبب اختلاف اعتقادی بزرگی در گروههای گوناگونِ شیعیان بهویژه در کوفه و بغداد شد. پس از آن رضا متهم به انحراف از آموزههای اجدادش در برخی موارد شد.
گرچه ابن بابویه طمع وکلای کاظم را عامل شکل گیری واقفیه مطرح کردهاست، ولی از نوشتههای او مشخص است که پیروان این گروه از شیعیان دلایل اصولیتری برای تردید در امامت رضا داشتند. یکی از این شبهات، فرزند نداشتن امام رضا (ع) در سنین بالا بود که با حدیثی از جعفر صادق (ع) دربارهٔ شرایط امام بودن مطابقت نداشت. پس از این که یکی از پیروان واقفیه دربارهٔ این موضوع از امام رضا (ع) پرسید، او پاسخ داد که به زودی فرزندی از او به دنیا میآید و در همان سال محمد تقی به دنیا آمد؛ ولی در این که امام محمد تقی (ع) واقعاً فرزند رضاست یا پسر بردهٔ اوست، تردید وجود داشت. شبههٔ دیگری که بر امامت رضا وارد شد، این بود که او هنگام تدفین موسی کاظم (ع) در شهر دیگری میزیست و نمیتوانسته پدرش را غسل میت داده باشد و این با روایت جعفر صادق (ع) دربارهٔ شرایط امامان مطابقت نداشت.
به گفتهٔ رسول جعفریان، روحانی شیعه، انگیزهٔ پیدایشِ وقف و گرایش به آن، علاوه بر تمایلات مادّی و هواهای نفسانی و دنیایی، عدم شناخت مصداق مهدویت در عین اعتقاد به آن بودهاست. حسین مدرّسی، روحانی شیعه، در علتِ پیدایش واقفیه میگوید هرچند گزارش منابع شیعی مبنی بر امتناعِ بعضی از وکلای موسی کاظم (ع) در بازگردانیِ اموال به علی بن موسی الرّضا (ع) پس از قتلِ موسی بن جعفر درست است، بااینحال این تمامِ علت ماجرا نیست. او ادامه میدهد که انتظارِ دیرپایِ جامعهٔ شیعه برای قیامِ «قائِمِ آلِ محمّد» سبب شد تا با توجه به رواجِ حدیثهایی که هفتمین امام را «قائم» معرفی می کرد بسیاری از شیعیان به قائِمیَّتِ موسی کاظم معتقد شوند و او را زنده بپندارند. با ظهور واقفیه، یونُس بن عبدُالرَّحمٰن قُمی یکی از شاگردان موسی کاظم اقدام به تبلیغ علیهِ جریان وقف کرد. به گفته جعفریان، محدودیتهایی که خلفای عباسی برای علویان و شیعیان ایجاد کرده بودند، سبب شده بود تا ارتباطشان با امامان شیعه سخت شود و درنتیجه یادگیری مسائل دینی شان با مشکل مواجه شود.
به گفتهٔ قُرَشی، روحانی شیعه امام رضا (ع) نیز برای استدلال بر امامت خویش، سفری به بصره و کوفه را تدارک دید و با استقرار در منزل حسن بن محمد علوی در شهر بصره، جلسهٔ بزرگی گذاشت و با جمعی از مخالفان خود در امر امامت گفتگو کرد. در این جلسه، جاثُلیقِ نَصاری و رَأسُ الْجالوت نیز حضور داشتند و امام رضا (ع) با آنها مناظره کرد. به گفته مدرسی، روحانی شیعه، سرانجام بسیاری از واقفیه، با گذشتِ زمانْ امامتِ علی بن موسی الرّضا را تصدیق کردند و در آغاز سدهٔ سوم هجری قمری، اکثریت شیعیان از علی بن موسی الرّضا (ع) در جایگاهِ امامِ مُفْتَرَضُ الطّاعَة اطاعت می کردند.
از میان شبکهٔ وکلایی که با علی بن موسی الرّضا در ارتباط بودند و نایبِ وی محسوب میشدند، بعضی جایگاه والاتری داشته و سخنشان از اعتبار بیشتری برخوردار بودهاست. این افراد عبارتند: از محمد بن راشِد، عُمَر بن فُرات و محمد بن فُرات. در وکیل و باب بودنِ محمد بن فرات، اختلافی وجود دارد و برخی منابع چون کَشّی، وی را مدعیِ وکالت دانسته و مغضوبِ علی بن موسی الرّضا معرفی کردهاست. علی بن موسی الرّضا، همواره شاگردانش را به صبر و شکیبایی در برابر ظلمِ حکومت فرامیخوانْد و از قیام علیه حکومت بازمی داشت. برچسب : نویسنده : 7nahidkhirolahi8 بازدید : 35
در کتاب اَلْجامِعُ لِرُواةِ و اصحابِ الْاِمامِ الرِّضا، مجموعِ اصحاب و شاگردان علی بن موسی الرّضا ۸۳۱ تن عنوان و نام برده شدهاست. افرادی از اصحاب وی که منصب وکالتش را عهدهدار بودند، عبارتند از: عبدالرّحمن بن حَجّاج (وکیل در بغداد)، صَفْوان بن یَحییٰ بِجِلّی (مدینه)، یونس بن یعقوب بجلی (مدینه)، ابراهیم بن سَلّام نیشابوری، عَبدُالْعَزیز بن مُهْتَدی (قم)، علی بن مَهْزیار اهوازی، عبدالله بن جُندَب، فضل بن سَنان (نیشابور)، ابوعلی بن راشد، ابوعلی رَیّان بن صَلْت قمی، هُشام بن ابراهیم عباس، ابراهیم بن محمد همدانی، اسحاق بن ابراهیم حُصَیْنی، حسین بن عبد ربّه و یونس بن عبدالرحمن. از این میان، یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، ابن ابیعُمَیْر، عبدالله بن مُغَیْره، حسن بن محبوب، احمد بن ابی نصر بزنطی، فضل بن شاذان نیشابوری، حسن بن علی بن فَضّال، عثمان بن خدایی که نمی شناسم...